گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجوی کرمانی

چو حرفی بخوانی ز طومار عشق

شود منکشف بر تو اسرار عشق

بیار آب حسرت که جز سیم اشک

روان نیست نقدی ببازار عشق

نشانم ز کنج صوامع مجوی

که شد منزلم کوی خمّار عشق

تلف گشت عمرم در ایام مهر

بدل گشت دلقم بزنّار عشق

بیا تا چو بلبل بهنگام صبح

بنالیم بر طرف گلزار عشق

کسانی که روزی نگشتند اسیر

چه دانند حال گرفتار عشق

بخوانی سواد سویدای دل

اگر بر تو خوانند طومار عشق

مکن عیب خواجو که ارباب عقل

نباشند واقف بر اطوار عشق