گنجور

 
خواجوی کرمانی

ای دو چشم خوش پُر خواب تو در خوابی خوش

وی دو زلف کژ پر تاب تو در تابی خوش

خفته چون چشم تو در هر طرفی بیماری

وانگه از قند تو در حسرت جلابی خوش

همچو زلف سیه و روی جهان افروزت

نتوان دید شبی تیره و مهتابی خوش

نرگست فتنه ی هر گوشه نشینست مقیم

خوابگه ساخته بر گوشه ی محرابی خوش

تا برفت از نظرم چشم خوش پُر خوابت

در شب هجر نکردم نفسی خوابی خوش

بجز از مردم چشمم که بخونم تشنه ست

بیتو بر لب نچکاندست کسم آبی خوش

گوش کن شرح شرف نامه ی مهر از خواجو

زانک باشد صفت مهر رخت بابی خوش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode