گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجوی کرمانی

ای خوشا وصل یار و فصل یار

نغمه ی بلبل و گل و گلزار

شب و شمع و شراب و ناله ی چنگ

لب ساقی و جام نوشگوار

کاشکی گل نقاب بگشودی

تا بکندی ز غصّه دیده ی خار

گر بر آرم فغان بصد دستان

گل صد برگ را چه غم ز هزار

غم نبودی زغم اگر ما را

شادی روی او شدی غمخوار

گرچه دینار نیک بختانراست

بنده ی شادیند صد دینار

در میان اوفتاده ام چو کمر

تا کی افتم از این میان بکنار

در خمارم چو چشمت ای ساقی

خیز و دفع خمار من ز خم آر

ترک نقش و نگار کن که شوی

محرم سرّ صنع نقش و نگار

گو برد سر که جان خواجو را

سر یارست و جسم را سردار

بگذر از دار و قصّه ی منصور

لیس فی الدار غیرکم دیار