گنجور

 
خواجوی کرمانی

ماه یا جنتست یا رخسار

شهد یا شکّرست یا گفتار

آهوان صید مردمند و دلم

صید آن آهوان مردمدار

کار ما با ستمگری افتاد

که بجز قصد ما ندارد کار

گل صد برگ را بباید ساخت

فصل نوروز با نوای هزار

پیش عشّاق لطف باشد قهر

نزد مشتاق فخر باشد عار

دل بی مهر کی شود روشن

مرغ بی بال کی بُود طیار

چه زند عقل با تطاول عشق

چکند صید در کمند سوار

چه زند عقل با تطاول عشق

نکند کرکسان چرخ شکار

کامت از دار می شود حاصل

کام برگیر و کام دل بردار

نامه ی نانوشته بیش مخوان

قصّه ی ناشنوده پیش میار

آتش دل بسوخت خواجو را

و قنا ربّنا عذاب النار

 
 
 
رودکی

بر رخش زلف عاشق است چو من

لاجرم همچو منش نیست قرار

من و زلفین او نگونساریم

او چرا بر گل است و من بر خار؟

همچو چشمم توانگر است لبم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
دقیقی

زان مرکّب که کالبد از نور

لیکن او را روان و جان ازنار

زان ستاره که مغربش دهنست

مشرق او را همیشه بر رخسار

عنصری

بارگی خواست شاد بهر شکار

بر نشست و بشد بدیدن شار

فرخی سیستانی

ای دل نا شکیب مژده بیار

کامد آن شمسه بتان تتار

آمد آن سرو جلوه کرده به ناز

آمد آن گلبن خمیده ز بار

آمد آن بلبل چمیده به باغ

[...]

منوچهری

هست ایام عید و فصل بهار

جشن جمشید و گردش گلزار

ای نگار بدیع وقت صبوح

زود برخیز و راح روح بیار

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه