شکر تنگ تو تنگ شکر آمد
حلقه ی لعل تو درج گهر آمد
لبت از تنگ شکر شور بر آورد
بشکر خنده ی شیرین چو در آمد
چو نظر در خم ابروی تو کردم
قامت خویشتنم در نظر آمد
چون ز عشق کمرت کوه گرفتم
سیلم از خون جگر بر کمر آمد
گر دمی بر سر بالین من آئی
همه گویند که عمرت بسر آمد
کامم این بود که جان بر تو فشانم
عاقبت کام من خسته برآمد
خواجو آن نیست که از درد بنالد
گرچه پیکان غمش بر جگر آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.