عجب از قافله دارم که بدر می نشود
تا زخون دل من مرحله تر می نشود
خاطرم در پی او می رود از هر طرفی
گرچه از خاطر من هیچ بدر می نشود
آنچنان در دل و چشمم متصور شده است
کز برم رفت و هنوزم ز نظر می نشود
دست دادیم ببند تو و تسلیم شدیم
چاره ئی نیست چو دستم بتو در می نشود
صید را قید چه حاجت که گرفتار غمت
گر بتیغش بزنی جای دگر می نشود
هر شب از ناله من مرغ بافغان آید
وین عجب تر که ترا هیچ خبر می نشود
عاقبت در سر کار تو کنم جان عزیز
چکنم بیتو مرا کار بسر می نشود
روز عمرم ز پی وصل تو شب شد هیهات
وین شب هجر تو گوئی که سحر می نشود
کاروان گر بسفر می رود از منزل دوست
دل برگشته ی خواجو بسفر می نشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به دلتنگی و درد فراق معشوق اشاره میکند. او از قافلهای سخن میگوید که با وجود دوریاش از معشوق، همچنان در دل و خاطر او جا دارد و هیچ چیز نمیتواند او را از یاد ببرد. شاعر با استفاده از تصویرهایی مانند ناله پرنده و شبهای بیپایان هجر، احساسات عمیق خود را بیان میکند. در نهایت، او به ناامیدی از وصال معشوق و غم دل خود اشاره میکند و میگوید که حتی با وجود تمام مشکلات، دلش را به سفر نمیزند. تمامی این مضامین نشان میدهد که عشق و اشتیاق او برای معشوق چقدر عمیق و ناامیدانه است.
هوش مصنوعی: عجیب است که چرا کاروانی که من به آن تعلق دارم، از حرکت نمیایستد و تا وقتی که دل من از اندوه و درد خود شفا نیافته، پیش نمیرود.
هوش مصنوعی: خاطرم دائما به یاد اوست و از هر جا به دنبالش میگردد، ولی هیچیک از یادها و خاطرات من از او پاک نمیشود.
هوش مصنوعی: او آنقدر در دل و چشمانم جا گرفته که انگار از زندگیام رفته، اما هنوز هم از نظرم دور نمیشود.
هوش مصنوعی: ما دیگر تسلیم شدهایم و چارهای نداریم، چون نمیتوانم دستت را رها کنم.
هوش مصنوعی: چرا باید به شکار بپردازم وقتی که غم تو مرا احاطه کرده است؟ حتی اگر با شمشیری به او ضربه بزنم، نمیتوانم از مشکلات و نگرانیهای خود فرار کنم.
هوش مصنوعی: هر شب صدای نالهها و گریههای من مانند پرندهای به آسمان بلند میشود و جالب اینجاست که تو هیچ اطلاعی از این وضعیت نداری و به آن توجهی نمیکنی.
هوش مصنوعی: در نهایت، من برای تو جانم را فدای تو میکنم، اما کار من به پایان نمیرسد و به مشکل برمیخورم.
هوش مصنوعی: روزهایی که برای رسیدن به تو میگذرد، به شب تبدیل شدهاند و این شب جدایی تو به قدری طولانی است که گویی حتی سحرگاه هم نمیآید.
هوش مصنوعی: وقتی کاروان به سفر میرود، از خانه دوست دور میشود، اما دل خواجو هرگز از خانه او به سفر نمیرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی اندر سر کار تو کنم جان عزیز
پیش بالای تو باری چو بباید مردن
همین شعر » بیت ۷
عاقبت در سر کار تو کنم جان عزیز
چکنم بی تو مرا کار بسر مینشود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.