گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خواجوی کرمانی

زهی رفیع جنابی که چون بیوت عناکب

سپهر بر در ایوان رفعت تو تنیدست

هیاکل ملکی صورت و وجود تو معنی

معاقد فلکی قفل و خاطر تو کلیدست

از آن محیط بنزد تو آب روی ندارد

که قطره ئیست که از ابر بخشش تو چکیدست

برین حدیقه ی خضرا گل شقایق شرقی

شکوفه ئیست که از باغ دولت تو دمیدست

همای روح که دارد و رای سدره نشین

کبوتریست که از برج همّت تو پریدست

بصد هزار قران در کمال فضل و معانی

فلک نظیر تو با صدر هزار دیده ندیدست

چرا بلرزه در افتاده است بحر در فشان

اگر حدیث دل و دست معطیت نشنیدست

جهان مطاوع حکم تو باد و دهر متابع

که او کزین جهان شد که خدمت تو گزیدست

دوام عمر تو چندانکه بهر بنده نوشتی

بقای خصم تو چندین کزان ببنده رسیدست