ای غرهٔ ماه از اثرِ صنعِ تو، غَرّا
وی طُرّهٔ شب از دمِ لطفِ تو، مُطَرّا
طشت زر شمعی خور از اطلس چرخی
درتافته از امرِ تو بر قرطهٔ خارا
نوکِ قلمِ صنعِ تو در مبدأ فطرت
انگیخته بر صفحهٔ «کُن» صورتِ اشیا
سجادهنشینان نه ایوان فلک را
حکمِ تو، فروزنده قنادیل زوایا
از پیه بصر، صُنعِ تو بر کرده دو سر شمع
در خلوتِ این مردمکِ دیدهٔ بینا
پیرایهٔ انوارِ تو بر لُعبتِ دیده
و آوازهٔ اسرارِ تو در شارعِ آوا
از ذاتِ تو، منشورِ بقا یافته توقیع
وز حکمِ تو، سلطانِ فلک بستده امضا
تقدیرِ تو بر چار حد هفت حضیره
افراخته نه قبّهٔ ششگوشهٔ خضرا
ای صانعِ بیآلت و ای مُبْدِعِ بیفکر
وی قاهرِ بیکینه و ای قائمِ بیجا
هم رازقِ بیریبی و هم خالفِ بیعیب
هم ظاهرِ پنهانی و هم باطنِ پیدا
مأمورِ تو از برگِ سمن تا به سمندر
مصنوعِ تو از تحتِ ثُری تا به ثریّا
توحیدِ تو خوانَد به سَحَر، مرغِ سَحَرخوان
تسبیحِ تو گوید به چمن، بلبلِ گویا
از بندگیات یافته شاهانِ جهاندار
ایوانِ فلکسا و جنابِ فلکآسا
بودی که نبودیم و نباشد که نباشی
با ما نهای، از ما نه و مستغنیای از ما
گه تختگهِ مور کنی دستِ سلیمان
گه نامزدِ مار کنی مُعجزِ موسی
در روضهٔ فردوس نهی مَسنَدِ ادریس
وز چشمهٔ خورشید دهی شربتِ عیسی
پر مشعلهٔ رعد کنی منظرهٔ ابر
پر مشعلهٔ برق کنی عرصهٔ صحرا
صنعت چو مُفَرَّح کند از قرصهٔ یاقوت
بیرون برد از طبعِ زمان علّتِ سودا
بیواسطهٔ صیقلِ لطفت ننماید
نقشِ مَه و مهر از فلکِ آینهسیما
گر یاد کند ز آتشِ قهرِ تو نماند
نَم در دهنِ شور کفآوردهٔ دریا
بر قلّهٔ کُهسار زنی بیرقِ خورشید
بر پردهٔ زنگار کشی پیکرِ جوزا
از عکسِ رخِ لالهعذارانِ سپهری
چون منظرِ مینو کنی این چنبرِ مینا
جز ماشطهٔ صُنعِ تو کس حلقه نسازد
بر جبهٔ مه، جعدِ سیاهِ شبِ یلدا
بیزیورِ ابداعِ تو در جلوه نیاید
مَه روی فلک در تتقِ چرخیِ والا
بینسخهٔ حکمِ تو خیال است که یک گل
تحریر کند نامیه بر شقّهٔ دیبا
آن طشتِ زرِ نرگسی آیا که ز لطفت
خاتونِ چمن را چه خوش افتاد به بالا
صُنعِ تو در این جوفِ گِلآلودهٔ دلگیر
از آبِ روان تازه کند گلشن و احیا
بیدِ طبری را کند از امرِ تو، بلبل
وصفِ الفِ قامت ممدودهٔ حمرا
از رایحهٔ لطفِ تو ساید گُلِ سوری
در صحنِ چمن لخلخهٔ عنبرِ سارا
تا از دمِ جانپرور او زنده شود خاک
در کالبَد باد دمی روحِ مسیحا
خواجو! نَسِزَد مَدح و ثَنا هیچ مَلِک را
إلّا مَلِکُ العَرش تَبارک و تَعالی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از دولت عشق است به من بر دو موکل
هر دو متقاضی به دو معنی نه به همتا
این وصف دلارام تقاضا کند از من
وان باز کند مدح جهاندار تقاضا
ای قبهٔ گردندهٔ بیروزن خضرا
با قامت فرتوتی و با قوت برنا
فرزند توایم ای فلک، ای مادر بدمهر
ای مادر ما چونکه همی کین کشی از ما؟
فرزند تو این تیره تن خامش خاکی است
[...]
خواهند ز فریاد یکی رسته ز فریاد
واسلام ز زنهار یکی یافته زنهار کذا
تا از بر من دور شد آن لعبت زیبا
از هجر نیم یک شب و یک روز شکیبا
بس شب که به یک جای نشستیم و همه شب
زو لطف و لطف بود وز من ناله و نینا
ای آن که تو را زهره و مه نیست همانند
[...]
با نصرت و فتح و ظفر و دولت والا
بنگر علم شاه جهان بر سر بالا
لشکر شده آسوده و تِرمَذ شده ایمن
نصرت شده پیوسته و دولت شده والا
فتح آمده و تهنیت آورده جهان را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.