گنجور

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

بر سوز دل من دل آتش سوزد

آب از نم چشم من تری اندوزد

شب تیرگی از روز سیاهم توزد

غم ناخوشی از حالت من آموزد

جهان ملک خاتون

تا چند فلک جامه غم می‌دوزد

بر قامت جان بین که دلم می‌سوزد

چون شرح توان داد که مسکین دل من

خون از ستم زمانه می‌اندوزد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه