گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خواجوی کرمانی

هر دم زدلم آتش عشق افروزد

واتش زمن سوخته سوز آموزد

می سوزم از آنک در وجودم نم نیست

شک نیست که خون خشک بهتر سوزد

جهان ملک خاتون

تا چند فلک جامه غم می‌دوزد

بر قامت جان بین که دلم می‌سوزد

چون شرح توان داد که مسکین دل من

خون از ستم زمانه می‌اندوزد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه