بیش ازین بی همدمی در خانه نتوانم نشست
بر امید گنج در ویرانه نتوانم نشست
در ازل چون با می و میخانه پیمان بسته ام
تا ابد بی باده و پیمانه نتوانم نشست
ایکه افسونم دهی کز مار زلفش سر مپچ
بر سر آتش بدین افسانه نتوانم نشست
مرغ جانرا تا نسوزد ز آتش دل بال و پر
پیش روی شمع چون پروانه نتوانم نشست
در چنین دامی که نتوان داشت اومید خلاص
روز و شب در آرزوی دانه نتوانم نشست
منکه در زنجیرم از سودای زلف دلبران
بی پریروئی چنین دیوانه نتوانم نشست
آتش عشقش دلم را زنده می دارد چون شمع
ورنه زینسان مرده دل در خانه نتوانم نشست
یکنفس بی اشک می خواهم که بنشینم ولیک
در میان بحر بی دُردانه نتوانم نشست
اهل دل گویند خواجو از سر جان بر مخیز
چون نخیزم زانک بی جانانه نتوانم نشست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تنهایی و بیهمرفتی در خانه اشاره میکند و میگوید نمیتواند بدون محبوبش دوام بیاورد. او به پیوند خود با می و میخانه در گذشته اشاره میکند و بیان میکند که بدون باده و شادی نمیتواند زندگی کند. همچنین او از احساسی عمیق نسبت به زلف محبوبش میگوید و بیان میکند که با وجود آتش عشق، نمیتواند آرام بگیرد. شاعر به زنجیر عشق و نداشتن امید اشاره کرده و میگوید که حتی بیاشک و درد، نمیتواند در این حال به زندگی ادامه دهد. در پایان، او از نظر اهل دل میگوید که نمیتواند از عشق و وابستگی به محبوبش جدا شود.
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوانم در تنهایی در خانه بمانم. نمیتوانم منتظر پیدا کردن گنجی در ویرانهها باشم.
هوش مصنوعی: در آغاز، زمانی که با شراب و میخانه عهدی بستم، تا ابد بدون شراب و جام نمیتوانم آرام بگیرم.
هوش مصنوعی: اگر تو جادویی به من بدهی که با موی او سرم را از آتش دور نگه دارد، نمیتوانم در این قصه باقی بمانم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که آتش دل مرا نسوزاند، نمیتوانم مانند پروانه در برابر شمع بنشینم و بال و پر خود را از دست بدهم.
هوش مصنوعی: در چنین تلهای که امید رهایی وجود ندارد، نمیتوانم روز و شب فقط به آرزوی رسیدن به یک دانه بنشینم.
هوش مصنوعی: من که در زنجیر عشق و دلباختگی هستم، نمیتوانم بدون بیپروایی و شجاعت به حالت دیوانگی بنشینم.
هوش مصنوعی: آتش عشق او باعث زنده ماندن قلبم میشود مثل شمعی که روشنی میدهد، وگرنه در این حالت نمیتوانم در خانهام به زندگی ادامه دهم.
هوش مصنوعی: میخواهم لحظهای بدون غم و اشک بنشینم، اما در دل دریای بیدرد و غم نمیتوانم آرام بگیرم.
هوش مصنوعی: عاشقان میگویند که خواجو با تمام وجود در تلاش است تا از عشق برنخیزد و این به این دلیل است که بدون عشق و احساس نمیتواند آرام بگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل به صحرا میرود، در خانه نتوانم نشست
بوی گل برخاست، در کاشانه نتوانم نشست
گر کنم رندی، سزد، کاندر جوانی وقت گل
محتسب داند که: من پیرانه نتوانم نشست
عاقلی گر صبر آن دارد که بنشیند، رواست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.