بدایت غم عشّاق را نهایت نیست
نهایت ره مشتاقرا بدایت نیست
سخن بگوی که پیش لب شکر بارت
حدیث شکر شیرین بجز حکایت نیست
بسی شکایتم از فرقت تو در جانست
وگرنه از غم عشقت مرا شکایت نیست
گرم بتیغ جفا می کشی حیات منست
چرا که قصد حبیبان بجز عنایت نیست
چنین شنیده ام از راویان آیت عشق
که در قرائت دلدادگان روایت نیست
کدام رند خرابات دیده ئی کو را
هزار زاهد صد ساله در حمایت نیست
مباش منکر احوال عاشقان خواجو
که قطع بادیه ی عشق بی هدایت نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به قدر حوصلهها جام می دهد ساقی
اگر چه بادهٔ خمخانه را نهایت نیست
بیا که مجلس عشق است و عاشقان سرمست
چنین مقام خوشی در همه ولایت نیست
هزار شکر که مارا سر شکایت نیست
وگرنه قصه جور تو را نهایت نیست
کنون که خرمن خوبی شدی زهی صافی
که یک جوت بمن خوشه چین عنایت نیست
اگر حکایت حسنم کنم مرنج از من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.