چو بر کشی علم قربت از حریم حرم
ز ما ببادیه یادآر از طریق کرم
ندانم این نفس روح بخش روحانی
شمیم باغ بهشتست یا نسیم ارم
رقوم دفتر دیوانگی نکو خواند
کسی که بر دلش از بیخودی زدند رقم
مسخرت نشود تختگاه ملک وجود
مگر گهی که زنی خیمه بر جهان عدم
مرا که گنج غمت هست در خرابه ی دل
چرا ببی در می سرزنش کنی چو دُرم
بدور باش فراقم ز خویش دور مدار
اگر چنانک کنی قتل من بتیغ ستم
کنون که کشتی عمرم فتاده در غرقاب
کجا بساحل شادی رسم ز ورطه ی غم
چو صید عشق شدم از حرامیم غم نیست
که هیچکس نکند قصد آهوان حرم
چه خیزد ار بنشانی چو خاک شد خواجو
غبار خاطر او را بآب چشم قلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگری از احساسات عمیق عاشقانه و غمناک شاعر است. شاعر با اشاره به علم و قربت، از یادآوری محبت و کرم الهی سخن میگوید. او در تردید است که آیا نفس او بوی بهشت میدهد یا خوشویی از زمین. شاعر به دیوانگی و بیخودی خود اشاره میکند و نشان میدهد که حتی مقام و قدرت وجود هم نمیتواند او را خوار کند. او از غم در دلش و عدم توانایی برای شادمانی سخن میگوید و فراق و دوری را میخواهد که او را رها کند. در نهایت، شاعر دلشکسته ابراز میکند که هیچ مشکلی با عشق ندارد و به دردهایش بیتوجه است، بلکه بر خود میگرید و غبار آثارش را با اشک پاک میکند. این شعر نمایانگر ترکیبی از عشق، غم، و تلاش برای رهایی از درد است.
هوش مصنوعی: وقتی که علم و معرفت را از درگاه مقدس خود برمیداری، از لطف و بزرگی ما نیز یاد کن و به خاطر داشته باش که ما همیشه آمادهی کمک و کرم به دیگران هستیم.
هوش مصنوعی: نمیدانم آیا این نفسی که میکشم، روح بخش و معنوی است و بوی بهشت را میدهد یا نسیمی از باغ ارم.
هوش مصنوعی: کسی که در دلش اثر بیخود شدن را گذاشتهاند، به خوبی از روی دفتر دیوانگی میخواند.
هوش مصنوعی: تنها زمانی که بر جهان عدم چادر برزنی، میتوانی تخت حکمرانی وجود را مسخر کنی.
هوش مصنوعی: چرا من را که غم تو از بین رفته و دل زخمخوردهام را به خرابهای تشبیه میکنی، سرزنش میکنی؟ مرا مثل یک دُر بدان که در درون این ویرانه پنهان شده است.
هوش مصنوعی: از من دور باش و به خاطر جداییام از خودت دور نشو. اگر این کار را کنی، به مانند این است که با تازیانهی ظلم، جانم را میگیری.
هوش مصنوعی: حالا که کشتی زندگیام در میان غمی عمیق در حال غرق شدن است، دیگر نمیدانم چگونه میتوانم به سواحل شادی برسم.
هوش مصنوعی: وقتی در دام عشق گرفتار شدم، دیگر نگران چیزی نیستم؛ چرا که هیچکس نمیتواند به آهوان حرم تکیه کند.
هوش مصنوعی: اگر کسی را که مانند خاک شده است بنشانی، چه چیزی از او برمیخیزد؟ فقط غبار یادش، که با آب چشمش به قلم میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دژم شده ست مرا جان از آن دو چشم دژم
بخم شده ست مرا پشت از آن دو زلف بخم
لبم چو خاک درو باد سرد خواسته شد
دلم بر آتش وز دیده گشته وادی زم
مشعبد است غم عشق هر کجا باشد
[...]
همی روم سوی معشوق با بهار بهم
مرا بدین سفر اندر ،چه انده ست و چه غم
همه جهان را سر تا بسر بهار یکیست
بهار من دو شود چون رسم به روی صنم
مرا بتیست که بر روی او به آذرماه
[...]
خلاف بود همیشه میان تیغ و قلم
کنون ببخت ملک متفق شدند بهم
چگونه کلک که بر دشمنان و بر یاران
از اوست راحت و محنت از اوست شادی و غم
ضعیف جسم و تن خصم از او شده است ضعیف
[...]
نهاد زلف تو بر مه ز کبر و ناز قدم
کراست دست بر آن مشک گون غالیه شم
چو بود عارض تو لاله طبیعی رنگ
مگر نمود مرا عنبر طبیعی خم
بهاری روی تو از زلف تو فزون گشته ست
[...]
گهی ز مشک زند برگل شگفته رقم
گهی ز قیر کشد بر مه دو هفته قلم
گهی زندگره زلف او سر اندر سر
گهی شود شکنِ جَعدِ او خَم اندر خَم
رخش چو لاله و بر لاله از شکوفه نشان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.