هر که او را قدمی هست ز سر نندیشد
وانکه او را گهری هست ززر نندیشد
عجب از لاله دلسوخته کو در دم صبح
از خروشیدن مرغان سحر نندیشد
آنک کام دل او ریختن خون منست
از دل ریش من خسته جگر نندیشد
هر که خاطر بکسی داد جه بیمش ز خطر
کانک رفت از پی خاطر ز خطر نندیشد
پیش شمع رخ زیبا تو گر جان بدهم
نبود عیب که پروانه ز پر نندیشد
خسته ی ضرب تو از تیغ و سنان غم نخورد
کشته ی عشق تو از تیر و تبر نندیشد
سر اگر در سر کار تو کنم دوری نیست
کانک در دست تو افتاد ز سر نندیشد
نکنم یاد شب هجر تو در روز وصال
کانک شد ساکن جنت ز سقر نندیشد
مکن اندیشه که خواجو نکند یاد لبت
کاین خیالیست که طوطی ز شکر نندیشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.