لطافت دهنش در بیان نمی گنجد
حلاوت سخنش در زبان نمی گنجد
معانئی که مصوّر شود ز صورت دوست
زمن مپرس که آن در بیان نمی گنجد
از آن چو کلک ز شستم بجست و گوشه گرفت
که تیر قامت او در کمان نمی گنجد
جهان پرست ز دُردکشان مجلس او
اگرچه مجلس او در جهان نمی گنجد
درین چمن که منم بلبل خوش الحانش
شکوفه ئیست که در بوستان نمی گنجد
چو در کنار منی گو کمر برو زمیان
که هیچ با تو مرا در میان نمی گنجد
چگونه نام من خسته بگذرد بزبان
ترا که هیچ سخن در دهان نمی گنجد
چو آسمان دلم از مهر تست سرگردان
اگرچه مهر تو در آسمان نمی گنجد
ندانم آنک ز چشمت نمی رود خواجو
چه گوهریست که در بحر و کان نمی گنجد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان احساسات عمیق و عشق خود میپردازد. او لطافت و حلاوت سخن محبوبش را به حدی میداند که در کلام نمیگنجد و نمیتوان وصفش کرد. زیباییهای معانی و تصویر دوست را غیرقابل بیان میداند. او اشاره میکند که قامت محبوبش آنقدر بلند است که در کمان نمیگنجد و همایش و زیباییاش در جهان جای نمیگیرد. شاعر خود را مانند بلبل خوشخوان در باغ میداند که شکوفهای است در بوستان. عشق و اشتیاق او به محبوبش به حدی است که هیچ چیز دیگری با او در میان نمیگنجد و محبتش در آسمان دلش فضای زیادی را اشغال کرده است. در نهایت، او نمیداند که آنچه از چشمان محبوبش دور نمیشود، چه گوهری است که در هیچجای دیگر یافت نمیشود.
هوش مصنوعی: لطافت گفتار او به گونهای است که هیچ کلمهای قادر نیست آن را توصیف کند و شیرینی سخنانش آنقدر زیاد است که نمیتوان با زبان به درستی از آن گفت.
هوش مصنوعی: از من درباره معانیای که از چهرهی محبوب برایم به وجود میآید، نپرس؛ زیرا این معانی آنقدر عمیقاند که نمیتوانم به کلام درآورم.
هوش مصنوعی: وقتی که از آن شکل مانند قلم شکسته و دور شد، به گوشهای رفت. بهطوری که زیبایی قامت او به قدری بلند و کشیده است که نمیتواند در کمان جا بگیرد.
هوش مصنوعی: جهان پر از محبت و دوستی افرادی است که از عشق و شور زندگی پر هستند. اگرچه این شادی و محبت به طور کامل در دنیای مادی جا نمیگیرد، اما آنها توانستهاند فضایی پر از عشق و صفا ایجاد کنند.
هوش مصنوعی: در این باغی که من هستم، بلبل خوشصدا قرار دارد و شکوفهای است که در این بوستان جا نمیشود.
هوش مصنوعی: وقتی تو در کنارم هستی، بگو که خودت را از وسط کنار بزن، زیرا هیچ چیزی بین ما نمیتواند جا بگیرد.
هوش مصنوعی: چطور میتوان نام من را با زبان تو بر زبان آورد در حالی که هیچ کلامی در دهان تو جا نمیگیرد؟
هوش مصنوعی: دل من همچون آسمانی است که تنها از محبت تو پر شده و هرچند محبت تو در آسمان بزرگ و نامحدود نمیگنجد، ولی هنوز از آن سرگردان و بیقرار است.
هوش مصنوعی: نمیدانم آنچه از چشمانت دور میشود، چیست. خواجو میگوید که چه چیزی در دریا و معادن نمیگنجد و ارزش آن بسیار بالاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.