گنجور

 
خاقانی

خاقانیا قبول و رد از کردگار دان

زو ترس و بس که ترس تو پا زهر زهر اوست

دیوان فرشتگانند آنجا که لطف اوست

مردان، مخنثانند آنجا که قهر اوست

هر حکم را که دوست کند دوستدار باش

مگریز و سر مکش همه شهر شهر اوست