غصهٔ دل گفت خاقانی که از ابناء جنس
کس نماند و من به ناجنسان چنین واماندهام
رهروان چون آفتاب آزاد و خندان رفتهاند
من چرا چون ذره سرگردان و دروا ماندهام
همرهان بر جدول دجله چو مسطر راندهاند
من چو نقطه در خط بغداد یکتا ماندهام
دوستانم قطب و شمس و نجم و بوالبدر و شهاب
رفته و من چون سها در گوشه تنها ماندهام
همرهند این پنج تن چون کاف و ها یا عین و صاد
یک تنه چون قاف والقرآن من اینجا ماندهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا جدا از بزم آن آرام دلها ماندهام
همچو مینای تهی از گفتگو واماندهام
غیرتم بر صبر میدارد، محبّت بر جنون
در غم تن به ساحل، دل به دریا ماندهام
صحبت احبابم از دل کی کند رفع ملال
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.