شروان به باغ خلد برین ماند از نعیم
کز باغ خلد نوبر نعما رسد مرا
دارای دار ملکت او شاه مشرق است
کانواع نعمت از در دارا رسد مرا
دریاست شاه و من چو گیا تشنهٔ امید
کز دست شاه تحفهٔ دریا رسد مرا
شروان به فر اوست شرفوان و خیروان
من شکر گوی خیر و شرف تا رسد مرا
امسال پنجم است کز آنجا بیامدم
هر روز روزی نو از آنجا رسد مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.