عشق تو چون درآید شور از جهان برآید
دلها در آتش افتد دود از میان برآید
در آرزوی رویت، بر آستان کویت
هر دم هزار فریاد از عاشقان برآید
تا تو سر اندر آری، صد راز سر برآری
تا تو به بر درآئی، صد دل ز جان برآید
خوی زمانهداری ممکن نشد که کس را
یک سود در زمانه بی صد زیان برآید
کارم بساز! دانم بر تو سبک نشیند
جانم مسوز! دانی بر من گران برآید
هر آه کز تو دارم آلودهٔ شکایت
از سینه گر برآید هم با روان برآید
خاقانی است و جانی از غم به لبرسیده
چون امر تو درآید هم در زمان برآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این قطعه به زیبایی عشق و عواطف شدید خود اشاره میکند. او میگوید که عشقش مانند شوری از جهان برمیخیزد و دلها را در آتش میسوزاند. در دل آرزوی روی معشوق، عاشقان هر لحظه فریاد میزنند و زمانی که معشوق سرش را به سمت آنها میآورد، رازهای زیادی از دلها برملا میشود. شاعر به این مشکل اشاره دارد که در این دنیا هیچ کس نمیتواند بدون زیان و دردسری به سودی دست یابد. او میداند که کارش را باید به خوبی برای معشوق انجام دهد، اما همزمان احساس میکند که این عشق برای او سنگین و دردآور است. هر آه و شکایتی که از معشوق داشته باشد، از دلش برمیخیزد و روحش را تحت تاثیر قرار میدهد. در نهایت، شاعر خود را خاقانی مینامد و میگوید که درد و غمش به او رسیده است و همه این احساسات زمانی به او دست میدهد که معشوقش در نظرش آید.
هوش مصنوعی: وقتی عشق تو به دلها وارد میشود، شور و هیجان جهانی را فرا میگیرد و دلها در آتش عشق ذوب میشوند و دودی از میان آنها برمیخیزد.
هوش مصنوعی: هر لحظه هزاران عاشق به خاطر دیدن تو در آستان درگاهت فریاد میزنند و آرزوی چهرهات را در دل دارند.
هوش مصنوعی: زمانی که تو وارد میشوی، اسرار زیادی آشکار میشود و وقتی که به آغوش تو بیایم، قلبها از جانشان بیرون میآیند.
هوش مصنوعی: در این دنیا، هیچکس نتوانسته است که بدون تحمل خسارت و زیان، از زمانه بهرهای صحیح و مفید به دست آورد.
هوش مصنوعی: کار را به راه بینداز! میدانم که جانم برای تو آسان است، اما نگذار که دلم بسوزد! میدانی که تحمل ناراحتی من برای تو سخت است.
هوش مصنوعی: هر احساسی که از تو دارم، به نوعی نشاندهندهی شکایت و نارضایتی من از دل است. اگر این احساسات از دلم خارج شوند، به همان اندازه عمیق و پرقوت خواهند بود.
هوش مصنوعی: خاقانی انسانی است که به خاطر اندوه بسیار به لب مرز جانش رسیده است. زمانی که فرمان تو صادر شود، او نیز در همان لحظه به اوج خواهد رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر یاد رنگ رویت در بوستان برآید
بس نعره های بلبل کز گلستان برآید
تا جلوه تو بیند طاووس وار هر صبح
باز سپید مشرق از آشیان برآید
رویت به طنز هر شب چون بر قمر بخندد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.