عشق تو چون درآید شور از جهان برآید
دلها در آتش افتد؛ دود از میان برآید
در آرزوی رویت، بر آستان کویت
هر دم هزار فریاد از عاشقان برآید
تا تو سر اندر آری، صد راز سر برآری
تا تو به بر درآئی، صد دل ز جان برآید
خوی زمانه داری ممکن نشد که کس را
یک سود در زمانه بی صد زیان برآید
کارم بساز؛ دانم بر تو سبک نشیند
جانم مسوز؛ دانی بر من گران برآید
هر آه کز تو دارم آلودهٔ شکایت
از سینه گر برآید هم با روان برآید
خاقانی است و جانی از غم به لب رسیده
چون امر تو درآید هم در زمان برآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
گر یاد رنگ رویت در بوستان برآید
بس نعره های بلبل کز گلستان برآید
تا جلوه تو بیند طاووس وار هر صبح
باز سپید مشرق از آشیان برآید
رویت به طنز هر شب چون بر قمر بخندد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.