مرا روزی نپرسی کآخر ای غمخوار من چونی
دل بیمار تو چون است و تو در تیمار من چونی
گرفتم درد دل بینی و جان دارو نفرمائی
عفی الله پرسشی فرما که ای بیمار من چونی
زبان عشق میدانی ز حالم وا نمیپرسی
جگر خواری مکن واپرس کای غمخوار من چونی
در آب دیده میبینی که چون غرقم به دیدارت
نمیپرسی مرا کای تشنهٔ دیدار من چونی
امیدم در زمین کردی که کارت بر فلک سازم
زهی فارغ ز کار من چنین در کار من چونی
میان خاک و خون چون صید غلطان است خاقانی
نگوئی کای وفادار جفا بردار من چونی
تو دانی کز سگان کیستم هم بر سر کویت
سگ کویت نمیپرسد مرا کای یار من چونی
تو نیز آموختی از شاه ایران کز خداوندی
نمیپرسد که ای طوطی شکر بار من چونی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و درد دل خویش سخن میگوید و از محبوبش میخواهد که حال او را بپرسد. او احساس میکند که محبوب، از حال او بیخبر است و حتی دردی که دارد را درک نمیکند. شاعر با استفاده از تصاویری از عشق و وفاداری به توصیف غم خود پرداخته و نشان میدهد که چگونه در تشنگی دیدار محبوبش غرق شده و در بیخبری محبوب از حالش میسوزد. او همچنین از دیگران – حتی سگها – ذکر میکند که از او حالش را میپرسند، و این بیتوجهی محبوب او را بیش از پیش رنج میدهد. در نهایت، شاعر با لحنی گلهآمیز از محبوب میخواهد که به جای بیتوجهی، از او بپرسد که "چگونهای".
هوش مصنوعی: از تو نمیپرسم که حال من چگونه است، اما میخواهم بدانی که دل بیمار من چه حالی دارد و تو چطور به فکر من هستی.
هوش مصنوعی: من در اینجا از تو خواهش میکنم که از درد دل و مشکلات من آگاه باشی و به من کمک کنی. به همین خاطر از تو میخواهم که درباره حال و احوال من سوال کنی.
هوش مصنوعی: تو که زبان عشق را میدانی، چرا از حال من نمیپرسی؟ به خودت زحمت نده و نپرس، فقط بگو که حال من چطور است، چون تو تنها غمخوار من هستی.
هوش مصنوعی: در آب چشمانم، خود را غرق یاد تو مییابم، اما تو هرگز نمیپرسی که حال من، این تشنهٔ ملاقات تو، چگونه است.
هوش مصنوعی: امیدم را در زمین به خوبی قرار دادی تا من بتوانم کارهایم را در آسمان انجام دهم. چه خوب است که تو از کارهای من بیخود هستی و در کار من به چه شکل هستی.
هوش مصنوعی: در میان خاک و خون، حالتی مانند شکار بیقرار دارم. ای وفادار، چرا به من سختی میکشی و مرا رنج میدهی؟
هوش مصنوعی: تو میدانی من کی هستم که از سگان توام. اما سگ کوی تو هیچ وقت نمیپرسد حال من را، که ای دوست، حال و روزت چطور است؟
هوش مصنوعی: تو هم یاد گرفتهای که شاه ایران از خداوند نمیپرسد که ای طوطی شیرینزبان من، حالا چطور هستی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تبم دادی،نمیپرسی که: ای بیمار من چونی؟
دلت چونست در عشق و تو با تیمار من چونی؟
به روز روشن از هجر تو من بس تیره حالم، تو
شب تیره ز دست نالهای زار من چونی؟
بکار دیگران نیکو میان بستی، شنیدم من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.