گنجور

 
کسایی

از عمر نمانده‌ست برِ من مگر آمُرغ

در کیسه نمانده‌ست برِ من مگر آخال

تا پیر نشد مرد نداند خطر عمر

تا مانده نشد مرغ نداند خطر بال

ای گمشده و خیره و سرگشته کسایی

گواژه زده بر تو و من ریمن و محتال