بنال ای خطه یزد و ببال ای ساحت کرمان
که جانت از بدن شد دور، و وارد بر تنت شد جان
ز فیض مقدم شه گشتی ای کرمان بی رونق
به گیتی تا ابد پیرایه بخش روضه رضوان
ز درد دوری شه آمدی ای یزد با زیور
به دوران دم بدم بر ساکنانت کلبه ویران
چو شه آمد به کرمان، اهل کرمان جفا دیده
چو بیرون آمد از یزد، اهل یزد از وفا خندان
کنند از این فرح جان را نثار یکدگر خرم
دهند از این الم خون درون از دیده ها جریان
خوشا کرمان که غوث اعظم آمد مسکنش در وی
زهی اهلش که دیدند از شرافت چهره یزدان
جهانبان فلک معبر، خداوند ملک چاکر
شهنشاه جهان پرور خدیو کشور ایمان
شها گر نیستی بر مهدی دجال کش نایب،
چه سان پس آمدی سفیانیان در خاک غم پنهان
نداری ور به لب بر دوستان گر عیسوی معجز
نداری ور به کف بر دشمنان گر موسوی ثعبان
چسان پس ساختی احیا جهانی را ز فیض دم
چسان پس سوختی جان عدو از حرقت نیران
چو نامت بر زبان آید به بزم فرقه کافر
چو شخصت در سخط آید به رزم قوم با عصیان
در آن لحظه نظیر است آن به برق خاطف و خرمن
در آن لمحه شبیه است این به نجم ثاقب و شیطان
نباشد گر وجودت ماه بزم ملت و مذهب
نباشد گر ظهورت آفتاب کشور ایمان
بخوشد دشمن دین از ظهورت از چه چون شبنم
بپاشد منکر حق از وجودت از چه چون کتّان
بهر سو بنگرم از دشمنان آید به ملک دل
بهر جا بگذرم از دوستان آید به گوش جان
که ای کاش آمدی ما را به گیتی وصل او حاصل
که ای کاش آمدی ما را به عالم دردها درمان
همانا جنت است امروز بر یاران جان پرور
همانا دوزخ است امروز بر اعدای دل بریان
که بینم یاورت را هر زمان با لعل پر خنده
که بینم منکرت را هر نفس با دیده گریان
شهنشاها اگر قهرت نباشد ظلمت دوزخ
خداوندا اگر مهرت نباشد چشمه حیوان
ز قهرت از چه رو قلب عدو شد تار چون شبنم
ز مهرت از چه ره دیدند یاران عمر جاویدان
وجودت بر عدو ماننده آب است بر ناخوش
ظهورت بر محب باشنده آب است بر عطشان
جهان از صوت منحو سان پر از غوغای واشمرا
زمان از بانگ منکوسان پر از آواز یا عثمان
همی گویند فریاد و امان از قهر هفت اختر
همی گویند افسوس و فغان از جور چار ارکان
مداوا کی شود درد دل این قوم کین پرور
که می جویند از شیطان دوا، بر درد بی درمان
همی سازند اجل را هر زمان بر خویشتن حاضر
که از خوفت درآیند از لباس زندگی عریان
همی گویند در بال دجاج نیستی هر دم
نهان می آمدیم ای کاش در این فتنه چون فرخان
بود هر شام تا روی جهان تار از ظلام شب
شود هر صبح تا خورشید رخشان از افق تابان
تو را شام محبان باد چون صبح فرح روشن
تو را صبح عدویان باد چون شام الم قطران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احوال شهرهای یزد و کرمان پرداخته و از دوری و جدایی شخصیتهای محبوبشان در بین این دو منطقه مینالد. کرمان که از حضور پادشاه بیبهره است و یزد که در غم دوری او به سر میبرد، بیانگر درد فراق و جفا است. شاعر از شکوه و زیباییهای پادشاهی میگوید که باید به این سرزمینها برگردد و نور امید را به دل مردم بیاورد. همچنین، او بر تضادهای بین دوستان و دشمنان تأکید میکند و آرزوی مداوای دردهای مردم و رسیدن به حقیقت و عدالت را دارد. در نهایت، شاعر از عذاب و رنج روحانی از فقدان و غم صحبت میکند و امید به ظهور پادشاه و رهایی از تاریکیها را ابراز میکند.
هوش مصنوعی: ای سرزمین یزد، سوگوار باش و ای سرزمین کرمان، شادمان باش، زیرا زندگی از بدنت دور شده و روح بر تنت نازل گشته است.
هوش مصنوعی: به برکت حضور مقدس پادشاه، ای کرمان، از رونق افتاده و در این دنیا تا همیشه زینتبخش باغهای بهشت خواهی بود.
هوش مصنوعی: ای یزد، به خاطر درد جدایی، به زیبایی و شکوه خود میبالید. هر لحظه بر ساکنان خانهها و کلبههای خراب شما افزوده میشود.
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه به کرمان آمد، مردم کرمان که از بیوفایی رنج دیده بودند، خوشحال نبودند. اما وقتی از یزد خارج شد، مردم یزد که وفاداری را تجربه کرده بودند، لبخند بر لب داشتند.
هوش مصنوعی: از روی شادی و خوشحالی، جان خود را برای یکدیگر فدای میکنند و از این شادی، خون درون را از چشمان خود جاری میسازند.
هوش مصنوعی: کرمان خوشبخت است که بزرگترین مددکار و یاریدهنده در آن سکونت دارد. چه خوب هستند مردم این دیار که از چهره با شرافتی همچون چهره خداوند بهرهمند شدهاند.
هوش مصنوعی: جهان بهعنوان مسیری از آسمان، زیر نظر خداوندی که حاکم بر سرزمینهاست، برای خدمت به پادشاهی که جهان را پرورش میدهد و صاحب کشور ایمان است، مدیریت میشود.
هوش مصنوعی: ای کاش اگر تو نیستی، مهدی واقعی که از او انتظار داریم، چگونه میتوانی نائب دجال باشی؟ پس چرا سفیانیان در این خاک غم، پنهان آمدهاند؟
هوش مصنوعی: اگر چیزی نداری که بتوانی به دوستانت بدهی، مانند معجزهای از عیسی که امیدی برایشان باشد، و اگر هم در برابر دشمنان قدرتی نداری، همچون نیروی موسی که بتوانی به آن تکیه کنی، در حقیقت در وضعیتی دشوار هستی.
هوش مصنوعی: چگونه توانستی با دم پر از رحمت، جهانی را زنده کنی؟ و چگونه جان دشمن را از سوز و آتش خود از بین بردی؟
هوش مصنوعی: زمانی که نام تو در جمعی بر سر زبانها بیفتد، همچون افرادی میباشی که در حال نافرمانی و دشمنی هستند. زمانی که در نبرد و درگیری قرار بگیری، به مانند کسانی خواهی بود که علیه قوم و ملتی برآمدند.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، مانند یک نور ناگهانی است و به سرعت میگذرد، همچنین در آن لحظه به ستارهای روشن و درخشان شبیه است که بر تاریکی شب میتابد.
هوش مصنوعی: اگر تو در جمع نباشی، زیبایی و سرزندگی این ملت و دین از بین میرود. اگر تو در میان ما نباشی، نور و روشنی ایمان این کشور محو میشود.
هوش مصنوعی: دشمنان دین از ظهور تو خوشحال هستند، زیرا آنها مثل شبنمی که بر زمین میافتد، منکر حق را از وجود تو میدانند و به این دلیل به تو میخندند.
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه میکنم، دشمنان بر من حمله میکنند و در دل من را به تصرف خود در میآورند. از سوی دیگر، وقتی از دوستانم عبور میکنم، صدایشان را به خوبی میشنوم و به عمق وجودم میرسد.
هوش مصنوعی: کاش که تو به دنیای ما میآمدی و ما را به حقیقت وصل میکردی. ای کاش که تو در میان ما بودی و دردهای ما را درمان میکردی.
هوش مصنوعی: امروز برای دوستانی که روح بخشند، بهشت است و برای دشمنان که دلهایشان آزردهاند، جهنم.
هوش مصنوعی: میخواهم هر لحظه دوستت را ببینم که با لبخند و خوشحالی درخشیده است، اما در عوض هر بار که تو را نخواهم ببینم، اشکهایم جاری میشود.
هوش مصنوعی: ای خداوند، اگر قدرت و قهرت نباشد، پادشاهان هم در ظلمت دوزخ غرق خواهند شد. و اگر مهرت و محبتت نباشد، زندگی و وجود انسانها نیز معنایی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: به خاطر خشم تو، چرا دل دشمن تاریک شد، و مانند شبنم روشن نشد؟ اما به خاطر محبت تو، دوستان از چه راهی توانستند عمر جاویدان را ببینند؟
هوش مصنوعی: وجود تو برای دشمن مانند آب است برای موجودی که حال خوشی ندارد، و جلوهات برای دوست مانند آب است برای کسی که تشنه است.
هوش مصنوعی: جهان از صدای من پر از هیاهو و شلوغی است و زمان نیز به خاطر نغمههای من پر از صداست.
هوش مصنوعی: همه از شدت خشم هفت سیاره شکایت میکنند و به خاطر ظلم چهار رکن دنیا آه و ناله میکنند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوان دردی را که این قوم بدخواه دارند درمان کرد، در حالی که داروی خود را از شیطان میجویند و دردی که هیچ درمانی ندارد را تحمل میکنند؟
هوش مصنوعی: هر لحظه که میگذرد، مرگ در حال آماده شدن است و ما باید با واقعیت آن روبرو شویم؛ زیرا در لحظات آرامش و غفلت، از زندگی واقعی جدا میشویم و در نهایت از آن، عریان و بیپوشش خواهیم ماند.
هوش مصنوعی: میگویند که در پرواز پرندهای نیستی، هر لحظه به صورت پنهانی میآمدیم. ای کاش در این آشفتگی مثل فرخان (شخصیتی در داستانهای افسانهای) بودیم.
هوش مصنوعی: هر شب تا زمانی که جهان به تاریکی میرود، هر صبح با طلوع خورشید روشن، نور و روشنی به افق میتابد.
هوش مصنوعی: تو مانند صبحی روشن و شاداب برای دوستانت باش و مانند شامی تاریک و تلخ برای دشمنانت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپهسالار لشکرشان یکی لشکر کاری
شکسته شد از و لشکر ولیکن لشکر ایشان
چه روز افزون و عالی دولتست این دولت سلطان
که روز افزون بدو گشته ست ملک و ملت و ایمان
بدین دولت زیادت شد به اسلام اندرون قوت
بدین دولت پدید آمد به تعطیل اندرون نقصان
بدین دولت جهان خالی شد از کفران و ازبدعت
[...]
خجسته دولت عالی همین کرد ای ملک پیمان
که فتحی نو دهد هر روز از یک گوشه کیهان
فرود آرد سپاهت را به گرد کشور عاصی
برآرد گرد از آن کشور بسوی گنبد گردان
برانگیزد ز شادروان سپاه پادشاهی را
[...]
چه گوئی؟ ای شده زین گوی گردان پشت تو چوگان
به دست سالیان شسته زمان از موی تو قطران
ز قول رفته و مانده چه بر خواندی و چه شنودی؟
چه گفتند این و آن هر دو؟ چه چیز است این، چه چیز است آن؟
گر این نزدیک را گوئی و آن مر دور را گوئی
[...]
چو رستم گشت در کوشش، چو حاتم گشت در بخشش
چو لقمان گشت در حکمت، چو سلمان گشت در عرفان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.