گنجور

 
 
 
خاقانی

ای کرده تن و جان مرا مسکن غم

در باغ دلم شکفته شد سوسن غم

تا پای مرا کشید در دامن غم

غم دشمن من شده است و من دشمن غم

میرداماد

گفتم روم از عشق تو در معدن غم

یاقوت روان گذارم اندر تن غم

خود خرمن عمر کنون از غم تو

در خوشه همین نهان کند خرمن غم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه