گنجور

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابوسعید ابوالخیر

عاشق که غمش بر همه کس ظاهر بود

جمعیت او تفرقهٔ خاطر بود

در دهر دمی خوش نزده شاد بزیست

گویا که دم خوشش دم آخر بود

ابوالفضل بیهقی

ببرید سرش را که سران را سر بود

آرایش دهر و ملک را افسر بود

گر قرمطی و جهود و گر کافر بود

از تخت بدار برشدن منکر بود

خاقانی

دری که شب افروزتر از اختر بود

از گوهر آفتاب روشن‌تر بود

بربود ز من آنکه تو را رهبر بود

مانا که کلاه چرخ را درخور بود

خواجوی کرمانی

شد کشته کسی که در جهان سرور بود

گردونش غلام و مشتری چاکر بود

از تیغ زبان دراز او می دانم

کاین فتنه از آن هندوی بدگوهر بود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه