گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

دیده ز فراق تو زیان می‌بیند

بر چهره ز خون دل نشان می‌بیند

با این همه من ز دیده ناخشنودم

تا بی رخ تو چرا جهان می‌بیند

مجد همگر

مسکین دلم از هجر تو آن می بیند

کز زندگی خویش زیان می بیند

در مردمک دیده من نور مباد

گر بی تو دو چشم من جهان می بیند

خلیل‌الله خلیلی

عارف به دل ذره جهان می‌بیند

آنجا مه و مهر و کهکشان می‌بیند

کوری بنگر که چشم دانشور عصر

دست و سر کشتگان در آن می‌بیند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه