گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

هر شب که ز سودای تو نوبت بزنند

آن شب همه جان شوند هرجا که تنند

در چادر شب چه دختران دارد عشق

گر غم آید سبلت و ریشش بکنند

اوحدی

از مشک سیه سه خال کت بر سمنند

نزدیک به چشم تو و دور از دهنند

از گوشهٔ چشم ار نظریشان نکنی

بر خال زنخها چه زنخها که زنند؟

خواجوی کرمانی

این همنفسان که اندرین انجمنند

جز خواب گذشته را قضا می نکنند

زینگونه که همچو بخت من در خوابند

تا دم نزند سپیده دم دم نزنند

اهلی شیرازی

ای آنکه بتان را که چون سرو چمنند

خال و خط و کاکل و دو زلفت شکنند

شاید که ز دولت تو ای پنج غلام

در ملکت حسن پنج نوبت بزنند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه