گنجور

 
 
 
عطار

تا نفس بود ز سِرِّ جان نتوان گفت

در پیدایی راز نهان نتوان گفت

هر ناکامی که هست چون مرد کشید

کامی بدهندش که از آن نتوان گفت

سام میرزا صفوی

افسوس که از سوز نهان نتوانگفت

یک شمه از آن بصد زبان نتوانگفت

دردی که توانگفت که گوید ز آن درد

فریاد ز دردی که از آن نتوان گفت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه