صدرا ما ثل رضیّ دین که بتحقیق
مثل تو در روزگار شخص دگر نیست
نیک دعا گوی تست خادم مخلص
گرچه مرا ورا به خدمت تو خطر نیست
روشنی حال من ز صبح طلب کن
گرز صفای ضمیر منت خبر نیست
می دهمت سال و مه صداع زهر نوع
زان که مرا از عنایت تو گزر نیست
گرچه مرا از تغافل تو زیانست
هست غم غفلت و مرا غم زر نیست
هم تو غم کار من بخور که درین عهد
جز تو کسی را نظر بر اهل هنر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش و محبت به شخصی به نام صدرا پرداخته و اشاره میکند که در دوران او کسی مانند او وجود ندارد. شاعر از صدرا میخواهد که دعا کند و خود را خادم او میداند، هرچند خطراتی در این راه وجود دارد. همچنین شاعر از صدرا میخواهد که از حال او باخبر شود و از الطاف او بهرهمند گردد. او نسبت به مشکلات ناشی از غفلت صدرا ابراز نگرانی میکند و در نهایت بر اهمیت توجه صدرا به کارهای هنری و اوضاع دیگران تأکید میکند، زیرا معتقد است در این زمان کسی جز صدرا به هنرمندان توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: در این جهان، تو مانند کسی نیستی که در روزگار دیگری پیدا شود و به حق، تو بهترین و مورد رضایت هستی.
هوش مصنوعی: من دعاگوی نیک تو هستم و با وجود اینکه خادم صادقی هستم، اما هیچ خطری در خدمت به تو حس نمیکنم.
هوش مصنوعی: حال و روز من را در صبح بازگو کن، زیرا از خلوص و پاکی دل تو هنوز خبری نیست.
هوش مصنوعی: من به تو سال و ماهی از زهر خالص میدهم، چرا که من به خاطر لطف تو هیچ فرصتی برای گذر ندارم.
هوش مصنوعی: اگرچه بیتوجهی تو به من آسیب میزند، اما غم ناشی از غفلت تو برای من مهمتر از غم نداشتن ثروت است.
هوش مصنوعی: غم من را تو بخور، زیرا در این زمان هیچکس جز تو به هنرمندان توجهی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.