گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

نور دین ای که در آفاق جهان

خاطر تو به هنر مشهورست

نظم پاکت شکر موزونست

لفظ عذْبت کَهَر منثورست

نرگس از فضلۀ جام لطفت

جرعه‌ی خورد، از آن مخمورست

آفتاب از تپش خاطر تو

شعله‌ای یافت از آن محرورست

شرح اخلاق پسندیدهٔ تو

بر ورقهای کرم مسطورست

نور عالم همه از مهر آید

دلم از مهر تو زین پر نورست

به دعای تو دلم نزدیکست

صورتم گرچه ز خدمت دورست

اندرین عهد کز انواع محن

هر کراست دلی رنجورست

خاطرم گر نکند نظم سخن

پیش ارباب خرد معذورست

گرچه تقصیر فراوان دارم

عذر تقصیر برین مقصورست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!