زهی بلند جنایی که سایۀ جاهت
همیشه بر سر خورشید آسمان گردست
بروزگار تو مه شد بشب روی منسوب
زهیبت تور رخش زان چو زعفران زردست
زآفتابش اگرچه هزار دلگرمیست
بنزد خاطر تو صبحدم همان سردست
بر اندر دیدۀ منت سیل بر جهان و هنوز
میان شادی و طبعم همان چنان گردست
ز بس که در دل من دردهای بسیارست
نمی توانم گفتن مرا فلان در دست
اگر چه بنده ز آثار بی عنایتیت
ز هرچه شغل و عمل بود این زمان فردست
ز خاک پای تو بیزارم ار کسی هرگز
چو بنده خدمت تو از میان جان کردست
دوسال شد که زحرمان همی زند نشخوار
زنعمتی که ازین پیش در جهان خوردست
زگلستان عزایت چو قسم من خوارست
مرا در آنچه که در دست دیگران ور دست؟
حکایت من و این کارنامه ها اکنون
همایون کلید در جامعه دان و آن مردست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است درباره دشواریها و دردهای عشق و وابستگی. شاعر از سایههای قدرت و جلال معشوق خود صحبت میکند که بر زندگیاش تأثیر گذاشته است. او به احساساتی چون غم و ناتوانی در بیان دردهایش اشاره میکند و همچنین به بیتوجهی معشوق که باعث رنجش او شده است. شاعر به نوعی در حال تحسین معشوق است، اما در عین حال از عذابهای درونی و احساس عدم رضایت نیز سخن میگوید. در نهایت، او به واقعیتهای دردناک زندگی و ناتوانیاش در دوری از معشوق میپردازد.
هوش مصنوعی: ای کاش رفعت و عظمت تو به اندازهای باشد که سایهات هرگز از سر خورشید آسمان کم نشود.
هوش مصنوعی: در آن شب، چهرهٔ تو همچون ماه درخشان بود و زیبایی چهرهٔ تو مانند زعفران زرد، جلب توجه میکرد.
هوش مصنوعی: اگرچه حضور آفتاب هزاران دلگرمی و شادی میآورد، اما در نزد دل تو، صبحگاه همچنان سرد و بیروح است.
هوش مصنوعی: در دل نگران من، غم و اندوهی مانند سیل بر سراسر دنیا جاری است، و هنوز بین شادی و طبیعت خود، وضع بسیار دشواری دارم.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در دل من دردهای زیادی وجود دارد، نمیتوانم بگویم که فلان چیز در دستان من است.
هوش مصنوعی: هر چند که من تحت تأثیر آثار بیمحبت تو هستم، اما در این زمان، تمام کارها و مشغلهها تبدیل به یک نقطه بیفایده شده است.
هوش مصنوعی: من از اینکه کسی بخواهد به خاطر تو از خاک پای تو بیزار باشد، ناراضیام، به ویژه اگر آن شخص هرگز مانند من، با تمام وجود و عشق به خدمت تو بپردازد.
هوش مصنوعی: دو سال است که از غم و اندوه بارها به یاد نعمتهایی که قبلاً در دنیا داشتهام، بازمیگردم و به آنها فکر میکنم.
هوش مصنوعی: از گلستان عزا تو مرا بیارزش میکنی، در حالی که آنچه در اختیار دیگران است، برای من افتخار و ارزش دارد.
هوش مصنوعی: من و این کارنامهها همچنان در جامعه بهعنوان دخیل در تقدیر، از ثمرات آن آگاهیم و این مرد درستکار، راز موفقیت را میداند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شفای جان مرا چیست؟ کز من آزردست
کنون که خون دلم ریخت، جان و دل بر دست
فغان من همه زآنست کآن حبیب قلوب
هزار پرده درید و هنوز در پردست
بگو بفاضل عالی جناب، مفتی شهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.