گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

گل ز رشک تو پیرهن بدرد

روی تو پرده بر سمن بدرد

چون زند غمزۀ تو دست به تیغ

زهرهٔ مهرِ تیغ‌زن بدرد

ز آرزوی دو لعل جان‌بخشت

مرده بر خویشتن کفن بدرد

چون بخندد دهان شیرینت

پرده بر لؤلؤ عدن بدرد

گوهر از شرم تو دهان صدف

هم به‌دندان خویشتن بدرد

نافه گر بوی زلف تو شنود

شکم خویش در ختن بدرد

با رخت لاف زد به نیکویی

غنچه را باد از آن دهن بدرد

لب تو، چون ز خنده بردوزی

جامه بر صد هزار تن بدرد

هر که خود را بر آستان تو دوخت

پیش تو پوستین من بدرد

مهرت از هر دلی که سر بر زد

چون من و صبح پیرهن بدرد

من ز مستوری تو می‌ترسم

که بسی ستر مرد و زن بدرد