دل من ز اندوه ننگی ندارد
چو داند که شادی درنگی ندارد
نیالوده از خون جانم زمانه
همه ترکش غم خدنگی ندارد
کشد تیغ در روی من صبح هر دم
چرا، با من آخر چو جنگی ندارد؟
ز آب سرشک و ز آه دمادم
چه آیینۀ دل که زنگی ندارد؟
ندارد بر چشم من ابر آبی
بر محنتم کوه سنگی ندارد
بخروارها عیش دارند هر کس
دلم بیش از اندوه تنگی ندارد
بدیدم بچشم خرد روی کارم
جز از خون دل هیچ رنگی ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر اندوه و غم عمیق شاعر است. او از نبود شادی و خوشحالی در زندگیاش سخن میگوید و اشاره میکند که زمانه، بدون آلودگی و درد، به او سر نمیزند. شاعر احساس میکند که صبح هر روز با دردی تازه به او حملهور میشود و چیزی جز اندوه در دل ندارد. او به جهانی اشاره میکند که دیگران از خوشیها و لذتها برخوردارند، اما او هموار در تنگنای درد و رنج زندگی میکند و هیچ رنگ و رویی جز غم در چشمانش نمیبیند.
هوش مصنوعی: دل من از اندوه شرمنده نیست چون میداند که شادی همیشه پایدار نیست.
هوش مصنوعی: زمانهای که در آن زندگی میکنم، بدون هیچ عذابی و درد و رنجی به من امان نخواهد داد و غم و اندوه به من دست نمیزند.
هوش مصنوعی: هر صبح، خورشید همچون شمشیری به من حمله میکند، اما چرا وقتی که با من جنگی ندارد، این کار را میکند؟
هوش مصنوعی: از اشک و آههای پیوسته دل چه تماشاگاهی پاک و بیزنگی دارد؟
هوش مصنوعی: چشمانم دیگر آسمان آبی را نمیبینند و بر چهرهام تحمل سنگینی و سختی را احساس میکنم.
هوش مصنوعی: هر کسی شادی و خوشیهای خود را دارد، اما دل من بیشتر از اندوه و ناراحتی هیچ چیز دیگری نمیخواهد.
هوش مصنوعی: با دیدهای تیز بر کارم نگاه کردم و دیدم که جز از رنج و غم، هیچ چیز دیگری در آن رنگ و زیبایی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.