گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

خطی بر سوسن از عنبر کشیدی

سر خورشید در چنبر کشیدی

همه خطهای خوبان جهانرا

بخطّ خود قلم بر سر کشیدی

شکستی پشت سنبل را بدین خط

که از ناگه برویش برکشیدی

کنار نسترن پر سبزه کردی

پر طوطی سوی شکّر کشیدی

مگر فهرست نیکوییست آن خط

که بی پرگار و بی مسطر کشیدی؟

غبار مشک بر سوسن فشاندی

طراز لاله از عنبر کشیدی

مه اندر خط شد از رشکت که از مشک

هلالی بر کنار خور کشیدی

کشد بر چهره هر خوبی خطی لیک

تو خود از گونۀ دیگر کشیدی

بگرد خرمن مه آن خط سبز

ز صد قوس قزح خوشتر کشیدی

ز زلف بس نبود آن ترک تازی

که هندویی دگر را برکشیدی

 
 
 
خاقانی

خطی بر سوسن از عنبر کشیدی

سر خورشید در چنبر کشیدی

همه خط‌های خوبان جهان را

به خط خود قلم بر سر کشیدی

کنار نسترن پر سبزه کردی

[...]

نظامی

چو شب روی از ولایت در کشیدی

سپاه روز رایت بر کشیدی

کمال‌الدین اسماعیل

نخستم دل بدام اندر کشیدی

پس انگاهم قلم بر سر کشیدی

بدست عشق رخت صبر من پاک

ز کوی عافیت بر در کشیدی

چو گفتم یک نظر در کار من کن

[...]

اوحدی

به حیلت‌ها به دامم در کشیدی

چو پایم بسته دیدی سر کشیدی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه