گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

ای غمزهٔ تیز تو جگرخواره

وی لعل تو طیرهٔ شکرپاره

هم وعدهٔ تو دراز بی‌حاصل

هم چشم ضعیف تو ستمکاره

برگشته بصد هزار نومیدی

از کوی تو عاشقانِ بیچاره

همچون گل و لاله ماه و خور پیشت

بر خاک همی نهند رخساره

مگذار که زلفکان هندویت

ناهمواری کنند همواره

هر گه که کنم حدیث وصل تو

گوید غم تو که هان، دگرباره

شد در دل ما به دولت عشقت

غم خانه‌نشین و صبر آواره