مرا دلیست ز انواع فکر سودایی
که هیچ گونه رهش نیست سوی دانایی
سرش ز دایره بیرون و پایش از مرکز
چو چرخ مانده معلق ز زیر بالایی
گهی حوالت دادوستد بطبع کند
گهی بچرخ کند نسبت توانایی
گه از خیال مُشَعبِداسیربلعجبی
گهی ز ساده دلی در جوال قرایی
بپای حیرت ازین در بدان همی گردد
گرفته آستینش دست فکر هرجایی
ازین نمط بودش در محل تفرقه حال
ولی، چو جمع شود در مقام یکتایی
بگوشش از در و دیوارها همی آید
ندای«انی انا الله» از هویدایی
من از طریق نصیحت همی دهم پندش
که ای دل، این چه پریشانیست و رسوایی؟
بجز بنور چراغی که شرع افروزد
برون نیاید جانت ز تیه خود رایی
تو جهد کن که نهی پایِ عقل بر سر نفس
که خاک پای تو گردد سپهر مینایی
حجاب کالبد از پیش جان خود بردار
گر آن نیی که بگل آفتاب اندایی
مخدرات سماوی درو جمال دهند
اگر تو آینۀ دل ز زنگ بزدایی
کلید کام تو در آستین خویشتن است
ولی چه سود؟ تو با خویش برنمی آیی
بدست خویش تبه می کنی تو صورت خویش
وگرنه، ساخته اندت چنان که می بایی
زمانه از تو بگل مهره گوهری بخرید
که قدر آن نشناسد کسی ز والایی
زمانه دادۀ خود یک بیک چو از تو ربود
تو نیز دادۀ خود جهد کن که بربایی
بکش ز دامن لذات دست کان نر زد
که دامن دل از اندیشه اش بیالایی
ورای قاف قناعت گزین نشیمن خویش
اگر به دعوی عزلت قرین عنقایی
همه جهان را حاجت بسایۀ تو بود
چو آفتاب اگر خو کنی به تنهایی
یکی ز خویش برون آی همچو نافه ز پوست
اگر ز خلق ستوده چو مشک بویایی
بهر نفس که بر آری فرو بری خود را
اگر چو شمع ز انوار دل مصفایی
چو جاه جوی ز حرص ار گرفت و گیر کنی
فرود تحت ثری اوفتی ز بی جایی
وگر چو آینه روشن دلی و یک رویی
کنند روی برویت بتان یغمایی
بدان سبب که زهر باد ناله درگیری
فتاده در دم و دست زمانه چون نایی
بگاه شهوت و حرصت نظر چنان تیزست
که همچو شمع شدستی اسیر بینایی
اگر بسی بخوری خاک در دهان مالی
که بس حریص و شکم خار آتش آسایی
ز بهر نانی بگشاده ای دهان چو تنور
وگر دمی ز پس افتاد ژاژ می خایی
بنیم جو چو ترازو زبان برون آری
وگرچه سنگ نهی بر دل از شکیبایی
همان تهی چشمی اگر ربسی بخوری
که جمله چشم و دهان همچو شیر پالایی
فکندگی تو چون سفره از پی نانست
چو دیگ بر سر آتش ز بهر سکبایی
اگر سرود سرایی وگر دعاخوانی
نفس نمیزنی الا که در تقاضایی
تو غم مخور ز پی رزق، کآنک بی تو ترا
بیافرید، ضمان می کند بدارایی
اگر کنی طلب نانهاده رنجه شوی
وگر بداده قناعت کنی بیاسایی
خروه وار سحرخیز باش تا سر و تن
بتاج لعل و قبای چکن بیارایی
بدانک بسته کنی از طمع ستوری را
شکیل وار میان بسته بر سر پایی
ز چار طبع تو تا چون شکیل دربندی
اگر نبوسی پای خران چرا شایی؟
بسان شمع از آنی به زندگی در گور
که از مشیمۀ کن با کفن همی زایی
تو زشت رویی و آیینۀ خرد روشن
رواست گر تو بآیینه روی ننمایی
سیاه ماری بینی بر آتشی پیچان
نام چهره و زلفش کنی ز شیدایی
دلت به سلسله آویختست در آتش
تو شادمانه بدان خوبی و دلارایی
اگر همی به تماشا بدان روی که بباغ
ز گل دورویی بینی، ز لاله رعنایی
یکی چو نرگس بگشای چشم عقل و به خویش
فرونگر، که تو خود سربسر تماشایی
جوی ز مال تو گر کم کند برادر تو
اگر توانی، خون دلش بپالایی
زمانه مایۀ عمر تو میبرد دم دم
تو هیچ دم نزنی کش در آن بنستایی
ز بهر نان شده ای همچو سفره حلقه بگوش
ز بهر گوشت چو معلاق تیز و دروایی
اگر مربی جانی بترک جسم بگوی
که جان فزودن شمعست جسم فرسایی
چو شمع اگر به زبان ره نمایی از دانش
نخست باید کز خویشتن برون آیی
وگرنه زود دهی جان به باد گر چون شمع
برآوری ز هوا سر به باد پیمایی
حیات باقی خواهی بداد و دادن کوش
که زنده اند فریدون و حاتم طایی
چنین که روی دلت سوی اقچه دوبتیست
نه مرد راه خدایی چنین که پیدایی
اگر نظر بدورویی کنند هردو یکیست
چه اقچۀ دوبتی و چه زرحورایی
ببر ز صورت و معنی طلب که ممکن نیست
ز نقش طوطی خاصیت شکرخایی
گذشت عهد جوانی، ز لهو سیر نیی
رسید نوبت پیری، به تو به نگرایی
کنی سپیدی مویت حواله بر سودا
بریش کندن از آن مولعی چو سودایی
از آن نخست که پیری ترا بپیراید
تو خود ز جلدی پیری همی بپیرایی
سیه گری مکن از بهر آنکه ناید باز
چو شد بآب سیه روزگار برنایی
لباس عمر چو شد کهنه حاصلی نبود
که رنگرز به خضابش کند مطرایی
کفایت تو مرا آنگهی شود معلوم
که نیم ساعت در عمر خود بیفزایی
تو زیر دامن الطاف سایه پروردی
چه مرد ضربت قهری و بی محابایی؟
بسلک حادثه ات درکشند سفته جگر
وگر تو خود چو گهر در پناه دریایی
نه همچو قطره بخاکست بازگشت ترا؟
چو ابر گیر که خود سر بر آسمان سایی
نه هم زوال پذیری و زیر خاک شوی؟
خود آفتاب گرفتم ترا به زیبایی
کرایی آخر، وز بهر کیست این تک و پوی؟
چونه خدای و نه خلق و نه خویش را شایی
جهانیان که مسلمانی تو می بینند
همی زنند دم کافری و ترسایی
برفت عمر دریغا که برنیامد ازو
نه هیچ حاصل دینی، نه کام دنیایی
ز تیزگامی عمرست سست پایی من
مگر ز من بستد عمر من سبک پایی
بسی بریدم و یک قد آرزو بنکرد
لباس هیچ مرادی ز تنگ پهنایی
چو فرق نیست خدایا گناه و طاعت ما
ز ما به رحمت خود هر دو عفو فرمایی
چو آگهی تو که ما شهر بند تقدیریم
در هدایت و توفیقمان تو بگشایی
چوبی وسیلت طاعت نخست بخشیدی
بعزتت که بفرجام هم ببخشایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر تجربههایی از زندگی و معضلات فکری انسان است. شاعر از پریشانی و تلاطمهای فکری صحبت میکند و به داد و ستدهای طبع و توانایی اشاره میکند. او به وجود دوگانگیها در زندگی اشاره کرده و از اهمیت روشنایی عقل و بصیرت در مسیر زندگی یاد میکند.
شاعر نصیحت میکند که انسان باید بر نفس خود غلبه کند و به دنبال علم و نور باشد، و از لذتهای زودگذر دوری کند. او تأکید میکند که خویشتنیابی و قناعت مهم است و انسان باید از طمع و حرص دور شود و به زندگی درونی خود بیشتر توجه کند.
در نهایت، شاعر از گذر عمر و ناپایداری دنیا سخن میگوید و میخواهد که انسانها در پی کسب علم و فضیلت باشند. او به دعا و طلب مغفرت از خداوند اشاره کرده و میخواهد که انسانها در مسیر درست قرار بگیرند و از رحمت خداوند بهرهمند شوند.
هوش مصنوعی: دل من پر از افکار و اندیشههای مختلف و پیچیده است، اما هیچ راهی به سوی دانایی و آگاهی ندارد.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر شخصی اشاره دارد که در حالتی نامتعادل قرار دارد. سر او از دایرهای که باید در آن باشد، خارج شده و پایش در مرکز قرار دارد. او مانند یک چرخ معلق مانده و در وضعیت پیچیدهای در فضا معلق است، که نشاندهنده ناپایداری و عدم تعادل است.
هوش مصنوعی: گاهی انسان به راحتی و بر اساس طبیعت خود به کار و تجارت مشغول میشود و گاهی نیز باید تلاش کند و تواناییهایش را به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: گاهی از خیالِ پیچیده و زیبا دست میکشم و گاهی به خاطر سادگیام، در دامِ ظاهرِ فریبندهای گرفتار میشوم.
هوش مصنوعی: در پی شگفتی از این در، آستینش را گرفته و به تفکر در هر جا مشغول است.
هوش مصنوعی: این شخص که در زمان تفرقه و جدایی حالتی خاص دارد، وقتی در یک مقام واحد و یکتایی قرار میگیرد، وضعیتش تغییر پیدا میکند و به گونهای دیگر درمیآید.
هوش مصنوعی: از هر سو، از دیوارها و درها، صدای «من همان الله هستم» را میشنود. این صدا از وجود خودش به وضوح به گوشش میرسد.
هوش مصنوعی: من به دل خود نصیحت میکنم که چرا اینقدر نگران و پریشان هستی و این همه رسوایی چرا بر خود میآوری؟
هوش مصنوعی: تنها نوری که از چراغ شرع روشن میشود میتواند راه را برای جانت روشن کند و تو را از سردرگمی و ندانمکاری نجات دهد.
هوش مصنوعی: سعی کن که عقل خود را بر سر هوای نفس کنترل کنی، چرا که اگر این کار را نکنی، در نهایت نفس تو برتر خواهد شد و تو را به خاک میساید.
هوش مصنوعی: بدن خود را کنار بگذار و به عمق وجودت بپرداز، اگر میخواهی مانند گل در زیر نور خورشید درخشندگی و زیبایی پیدا کنی.
هوش مصنوعی: اگر تو بتوانی دل خود را پاکسازی کنی، زیباییهای آسمانی و لذتهای بسیار عالی به تو رخ خواهند داد.
هوش مصنوعی: تمام آنچه برای رسیدن به کام و آرزوهایت نیاز داری در درون خودت وجود دارد، اما افسوس که تو نتوانستی با خودت ارتباط برقرار کنی و از آن استفاده کنی.
هوش مصنوعی: تو خود به دست خودت چهرهات را خراب میکنی وگرنه، به گونهای ساخته شدهای که باید باشی.
هوش مصنوعی: دنیا از تو به خاطر عشق و محبتت، چیزی باارزش خریده است که هیچکس، حتی خودت، نمیتواند ارزش واقعی آن را درک کند.
هوش مصنوعی: زمانه نعمتهایی را به تو داده است، اما اگر کسی از تو آنها را بگیرد، تو هم باید تلاش کنی که کارهایی انجام دهی تا آن نعمتها را دوباره به دست آوری.
هوش مصنوعی: از لذتها و خواستهها فاصله بگیر، زیرا این افکار باعث میشوند که دل تو از آرامش و آسایش دور بماند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی با قناعت زندگی کنی و از دنیا فاصله بگیری، نباید امیدوار باشی به آرزوهای دور و دستنیافتنی.
هوش مصنوعی: همه موجودات و جهان به وجود تو نیاز دارند، همانطور که آفتاب به تنهایی میدرخشد.
هوش مصنوعی: از خود بیرون بیا و همچون نافهای که از پوست جدا میشود، آزاد باش. اگر چنانچه در نظر مردم ستایش شدهای، مانند مشک خوشبو خواهی بود.
هوش مصنوعی: هر بار که نفسی عمیق میکشی، باید خودت را رها کنی. اگر همچون شمعی باشی که از نور دل روشن شده، میتوانی به زیبایی زندگی کنی.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال مقام و مرتبهای باشی و به خاطر حرص و طمع خود تلاش کنی، در نهایت از جایی که باید باشی، پایینتر میافتی و به ناامیدی و بیجایی دچار میشوی.
هوش مصنوعی: اگر دلی روشن و یکرنگ داشته باشند، آنگاه روی تو را مانند آینه به نمایش میگذارند، همانند بتانی که زیبایی را غارت میکنند.
هوش مصنوعی: به خاطر وجود مشکلات و دردهای زندگی که در هر لحظه، به بشر فشار میآورد، انسان همچون نیی، در درون خود ناله و غم دارد.
هوش مصنوعی: در لحظههایی که به دنبال خواستهها و تمایلاتت هستی، چشمت به شدت تیز و دقیق شده است، بهگونهای که مانند شمعی میمانی که در روشنایی خود گرفتار شدهای.
هوش مصنوعی: اگر زیاد خاک بخوری، در دهانت بماند، بدان که تو انسان حریص و طمعکاری هستی که حتی درونت را هم آتش میزند.
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن نان، دهانت را مانند تنور باز کردهای، و اگر لحظهای از این موضوع غافل شوی، حرفهای بیهوده میزنی.
هوش مصنوعی: اگر تو هم مانند میزان، به انصاف و قضاوت صحیح عمل کنی، حتی اگر بار سنگینی بر دل تو باشد، صبوری میکنی و از خود صدای اندوه و نالهای به درون نمیآوری.
هوش مصنوعی: اگر به چشمی خالی و بیحساسیت نگاه کنی، همانند این است که تمام چشم و دهانت را با شیر پاک کردهای.
هوش مصنوعی: پخش شدن تو مانند سفرهای است که برای خوردن نان آماده شده و مانند دیگی است که بر روی آتش برای پختن غذا قرار دارد.
هوش مصنوعی: اگر شعر میخوانی یا دعا میکنی، باید توجه داشته باشی که نفس خود را صرفاً برای درخواست کردن به کار نمیگیری.
هوش مصنوعی: نگران تأمین روزی نباش، زیرا کسی که تو را خلق کرده، به برکت وجود تو، نیاز تو را نیز برآورده خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر برای به دست آوردن روزی تلاش کنی، ممکن است به زحمت بیفتی، اما اگر بتوانی به داشتههای خود قناعت کنی، راحتتر زندگی خواهی کرد.
هوش مصنوعی: سحرخیز باش و مانند خروسان که در ابتدای صبح با سر و صدای خود دیگران را بیدار میکنند، خود را آماده کن تا با زیبایی و زینتهای شگفتانگیز، خود را بیارایی.
هوش مصنوعی: زمانی که کسی به دلیل طمع، موجودی را گرفتار میکند، مانند آنست که او را به زیبایی وادار کرده باشد تا بر سر پا بایستد.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این نکته میپردازد که اگر در طبیعت و شخصیت خود به کیفیت و زیبایی توجهی نداشته باشی، چرا از دیگران انتظار داری که به تو احترام بگذارند یا تو را مورد محبت قرار دهند؟ در واقع، اشاره به این دارد که برای جلب محبت و توجه دیگران، باید خود را به گونهای پرورش داد که شایسته محبت و احترام باشیم.
هوش مصنوعی: مانند شمعی که در زندگی خود لحظات کوتاه و ناپایداری دارد، در هنگام مرگ نیز به همان اندازه ناچیز و بیفایده خواهد بود. در واقع، از گور و کفن و آثاری که باقی میماند، نمیتوان زندگی حقیقی را به دست آورد.
هوش مصنوعی: اگرچه تو از نظر ظاهری زیبا نیستی، اما نشاندهندهی حقیقت و خرد درون خودت هستی. این شایسته است که تو خودت را به آیینه نشان بدهی.
هوش مصنوعی: تصویر زنی با چهره و موهای تیره، مانند ماری سیاه که بر روی آتش در حال پیچش است، در دل من شیدایی و جنون ایجاد کرده است.
هوش مصنوعی: دل تو مانند زنجیری به آتش آویخته است و تو با خوشحالی به زیبایی و دلربایی آن مینگری.
هوش مصنوعی: اگر به تماشای آن چهره بروی، که در باغ، گلهای دو رو را مشاهده کنی، به زیبایی لالهای نگاه کن.
هوش مصنوعی: چشم عقل را باز کن و به درون خود نگاه کن، چرا که تو خود به تنهایی مرکز توجه و زیبایی هستی.
هوش مصنوعی: اگر برادرت از مال تو چیزی کم کند، سعی کن با مهربانی و دلسوزی، دلتنگی و ناراحتیاش را برطرف کنی.
هوش مصنوعی: زمانه به تدریج عمر تو را میبرد و تو هر لحظه در حال گذر هستی. در این میان، اگر به زیباییها و نعمتهای زندگی توجه نکنی و از آنها قدردانی نکنید، چیزی از دست خواهی داد.
هوش مصنوعی: به خاطر نان و لقمهای، مانند سفرهای که در انتظار میباشد، گوش به زنگ هستی و برای بهدست آوردن گوشت، مانند گرگی تیز و هوشمند در دشت حرکت میکنی.
هوش مصنوعی: اگر مربی جان را رها کند و بدن را تحت فشار قرار دهد، بگو که زندگیافزایی، همانند شعلهای از شمع است و بدن فقط میسوزد و فرسوده میشود.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی مانند شمع در تاریکی راه را نشان بدهی، باید ابتدا از خودخواهی و خودپسندی دور شوی و با دانش و آگاهی قلبی خود را آماده کنی.
هوش مصنوعی: اگر مراقب نباشی و توجه نداشته باشی، خیلی زود جان خود را به خطر میاندازی. اگر مانند شمعی باشی که در برابر وزش باد قرار دارد، ممکن است سرنوشتی شبیه آن پیدا کنی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی زندگی جاودانی به دست آوری، تلاش کن؛ زیرا فریدون و حاتم طایی همواره در یاد و خاطر مردم زندهاند.
هوش مصنوعی: اگر دل تو به سمت اقچه دوبتی متمایل شده است، همچون آدمی هستی که در راه خداوند قرار ندارد و این حالت به وضوح مشهود است.
هوش مصنوعی: اگر دو نفر با دو روی متفاوت به یکدیگر نگاه کنند، در واقع هر دو یکی هستند. چه فرقی دارد که در چه موقعیتی قرار دارند یا با چه ظاهری به هم توجه میکنند؟
هوش مصنوعی: از ظاهر و معنای ظاهری چیزی نخواه، چرا که امکان ندارد که از تصویر طوطی، خاصیت شیرینزبانی را انتظار داشت.
هوش مصنوعی: دوران جوانی به پایان رسید و دیگر زمان خوشگذرانی نیست. حالا نوبت پیری است و بهتر است به خودت نگاه کنی و زندگیات را مرور کنی.
هوش مصنوعی: اگر موهای سفیدم را به خاطر دیوانگیام بگذاری و مانند کسی که با حسرت به چیزی نگاه میکند، از آن جدا کنی، چه زیباست.
هوش مصنوعی: از زمانی که پیری به سراغت میآید، تو به خاطر شتاب و بیتابی خودت هم به پیری دچار میگویی.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه روزگار تلخ و سختی پیش آمد، خود را در غم و اندوه فروبر نکن. زیرا پس از این روزهای سیاه، دوباره به حالت قبلی برنمیگردی.
هوش مصنوعی: وقتی که لباس عمر انسان کهنه و فرسوده شد، دیگر فایدهای ندارد که بخواهند آن را رنگ کنند یا نو کنند.
هوش مصنوعی: زمانی متوجه شوم که تو برای من کافی هستی، که اگر نیم ساعت به عمرم اضافه کنی.
هوش مصنوعی: تو با لطف و رحمت پروردگار پرورش یافتهای، حال آنکه به شدت و بدون هیچ ترسی به میدان میآیی.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر رویدادها و مشکلاتی که بر تو گذشته، بهسختی و رنج دچار شدی، خود را مانند گوهر در آغوش دریا بدان که در آن امنیت و آرامش خواهی یافت.
هوش مصنوعی: آیا تو مانند یک قطره باران به خاک بازمیگردی؟ همچون ابر باش و سر خود را به سمت آسمان ببر.
هوش مصنوعی: آیا نمیخواهی که به زوال و مرگ دچار شوی؟ من تو را با زیباییام در آغوش گرفتم، همچون آفتاب.
هوش مصنوعی: در نهایت، این تلاش و کوشش برای چه چیزی است؟ آیا برای خداوند است یا برای خلق و یا حتی برای نزدیکان خود؟
هوش مصنوعی: مردم با دیدن مسلمان بودن تو، سخنانی در مورد کفر و ترسایی برزبان میآورند.
هوش مصنوعی: عمر به سرعت گذشت و متأسفانه هیچ فایدهای از آن به دست نیامد؛ نه در زمینهٔ دینی چیز مثبتی به دست آمد و نه در زندگی دنیایی به خواستههایم رسیدم.
هوش مصنوعی: عمر من به سرعت میگذرد و من به خاطر سستی و بیحوصلگیام از آسیبهای آن در امان نیستم. شاید مشکل از خود من باشد که نتوانستهام از فرصتها به خوبی بهره ببرم.
هوش مصنوعی: من سخت دلتنگ و ناامید شدم و آرزوهایم را رها کردم، چرا که هیچ امیدی به تحقق خواستههایم از کمبود فضا و امکانات ندارم.
هوش مصنوعی: خداوندا، چه فرقی بین گناه و اعمال نیک ما نیست؛ از جانب ما، فقط به لطف و رحمت خودت، هر دو را ببخش.
هوش مصنوعی: وقتی میدانی که ما در قید سرنوشت هستیم، در مسیر هدایت و موفقیتمان تویی که راه را برای ما باز میکنی.
هوش مصنوعی: چوبی که به عنوان وسیلهای برای فرمانبرداری به تو داده شد، برای عزت تو بود و امید دارم که در پایان نیز این بخشش ادامه یابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.