برتافتست بخت مرا روزگار دست
زانم نمی رسد بسر زلف یار دست
سر بر نیاورد فلک از دست دست من
با یار اگر شبی کنم اندر کنار دست
آرم برون زهر شکنش صد هزار دل
گر در شود مرا بدو زلف نگار دست
صبر و جوانی و دل و جان بود در غمش
شستم بآب دیده ازین هر چهار دست
بر دمّ مار پای نهادست بیگمان
هر کس که زد در آن سر زلف چو ماردست
غم دست نیک میدهد از هر طرف و لیک
اینم بترکه می ندهد غمگسار دست
چون آستین ز دست گذشتست کار من
و او در نمی کشد ز چنین دستکار دست
ای دل گرت بعافیتی دسترس بود
کوته مکن ز دامن او زینهار دست
سربازیست کار تو با دست بازیش
چون پای او نداری رو زو بدار دست
بر جه یکی ز چاه ز نخدانش مرد وار
در زن بدان دو تا رسن مشکبار دست
ایدست رنگ کرده چه دستت! این که باز
آلوده یی بخون دلم آشکار دست
در خون عاشقان تو سعی ار نمی کند
بهر چراست بسته کمر از سوار دست؟
پیکان تیر غمزۀ تو در دل منست
ورنیست باورت ز من اینک بیاردست
طوطیّ عقل در هوس شکَر لبت
بر سر همی زند چو مگس زاز زار دست
نامد بدست وصل تو بی زحمت فراق
بر کل کسی نیابد بی زخم خار دست
لعل ترا شبی ببسودم من و هنوز
می لیسم از حلاوت آن گربه واردست
از ارزوی سلسلۀ زلف تست اینک
دیوانه وار گردد بر نی سوار دست
در آرزوی روی تو دارم چو اینه
دایم ستون بزیر ز نخ ز انتظار دست
چون در در آب جویند این مهرۀ گلین
گر باز دارم از مژۀ اشکبار دست
پای از میان کار غمت آورم برون
گر گیردم عنایت صدر کبار دست
سلطان شرع صاعد کانگام حلّ و عقد
بر بند آسمانرا از اقتدار دست
گشتست پنج شاخ سر دست بهر آنک
ز اسیب بار بخشش او شد فکار دست
در زان سبب یتیم نهادست نام خود
تاوی درآورد بسرش خوار خوار دست
کردست دستیاری ظالم بعهد او
در خام از آن گرفته بود بازیار دست
مستظهر است دست شریعت بذات او
زان سینه می کند ز پی افتخار دست
ای مانده زیر سنگ وقار تو دست کوه
وی یافته شکوه تو برنه حصار دست
برداریش ز خاک و رسانیش بر فلک
هر کو بدامن تو زند چون غبار دست
گر جان آدمی نه بدست قضا درست
از بهر چیست جای تو ای نامدار دست؟
چون آستین زیمن تو صاحب علم شود
هر کس که بوسه داد ترا یک دوبار دست
زور آزمای خشم تو چون پای بفشرد
یا زد بقهر در کمر کوهسار دست
بستست دست خصم ز امساک و مر ترا
از جود مطلق است در این روزگار دست
از روی آنکه از پس پشتش فکنده یی
دایم چو دشمن تو بود سوگوار دست
چون بالش تو دست تو در صدر چرخ را
بر هم نهد پیش درت بنده وار دست
آنجا که هست دست تو در صدر چرخ را
دربان بسینه باز نهد روزبار دست
گر هیبت تو باطشه را بانگ برزند
چون سرو باز داردش از گیر و دار دست
حالی بسر درآید انگشتها ز عجز
از بار بخشش تو چو گیرد شمار دست
کان کیست باسخای تو تا هست دست تو
خود کس نبرد نزد چنان خاکسار دست
احرار دهر ملک یمین تواند از آنک
بر همگنانت هست ز جود و یسار دست
خورشید دولتیّ و بفّر تو زر شود
گر فی المثل بری بسوی خاک خوار دست
چون کوزه سر نیافت بگردن براز نهیب
بر سر چو زد حسود تو از اضطراب دست
با دست دستگاهش چندانکه گرد خویش
خصم تو می برآرد همچون چنار دست
مبسوط دست خصم تو چندان بود که او
بهر سوال دارد بر رهگذار دست
در زر گرفت باد خزان دست شاخسار
زیرا که داشت بهر تو برکردگار دست
پهلو ز تو هر آنکه تهی کرد چون چنار
بر پیش و پس گرفته بود ز افتقار دست
وانکو برهنه پیش سخایت رود چو کاج
حالی چو سرو جامه کند از هزار دست
بر خاطرم نهادی دستی ز مکر مت
ورنه بشسته بودم از این کار و بار دست
سر دستی است شعر من ایراکه می نداد
ابکار فکر بر حسب اختیار دست
بهر قبول بخشش بی انتهای تو
بنگر چگونه داشته ام بر قطار دست
آورده ام بدست وبر آورده ام ز دست
شعری که یافت بر گهر شاهوار دست
دوشیزگان خاطر من بین که غنچه وار
بر رخ گرفته اند ز تو شرمسار دست
هستم هزار دستان در باغ مدحتت
کز هگمتان ببردم در این دیار دست
مرغی که در خزانش از این دست لحنهاست
خود چون بود چو تازه کند نو بهار دست
بر دست از آن نهادم این شعر چون نگار
کایّام عید خوب بود درنگار دست
خصم شتر دلت را قربان کند همی
زین روی سعد ذابح آهخته کار دست
جاوید زی که مملکت پایدار تو
در دامن قیامت زد استوار دست
هم عهد خود شدند بقای تو و ابد
وانگه زدند بر هم بر این قرار دست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعات عشق، غم و تقدیر میپردازد و شاعر در آن احساسات عمیق خود را نسبت به معشوق و مشکلات پیشرو بیان میکند. او از آرزوهایش برای وصال یار و غمهای ناشی از فراق سخن میگوید و به چالشهایی که در مسیر عشق پیش رو دارد، اشاره میکند. شاعر همچنین به قدرت دست و نقش آن در سرنوشت انسان اشاره میکند و به نوعی تقدیر را به دست دست میسازد. در نهایت، او احساسات خود را با تصویری از زیبایی و پرداختن به عشق توصیف میکند و به ماندگاری عشق و پیوندهای انسانی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: روزگار با بخت من به خوبی رفتار نمیکند و من نمیتوانم به وصل محبوبم دست یابم.
هوش مصنوعی: اگر ستارهها به خواست من بخواهند، شبی را در کنار یار خود سپری میکنم.
هوش مصنوعی: اگر صد هزار دل هم در چنگ زهرآگین او باشد، باز هم اگر زلف خوشنگار او به من برسد، آرام میگیرم.
هوش مصنوعی: اندوه او باعث شد که من صبر، جوانی، دل و جانم را با اشکهای چشمانم بشویم و از بین ببرم.
هوش مصنوعی: هر کسی که به زلف پیچیده و درهم رفتهای شبیه مار دست بزند، بدون شک پای خود را روی دم مار گذاشته است.
هوش مصنوعی: غم از هر سو به انسان نیکی میرساند، اما این غمگسار که در دست است، به هیچ وجه زود تسلیم نمیشود و نمیگذارد آدم از غم رهایی یابد.
هوش مصنوعی: وقتی که آستین از دست رفته، یعنی کار من و او به پایان رسیده است و از این دستکار دیگر هیچ نتیجهای نمیگیرم.
هوش مصنوعی: ای دل، اگر به خوشبختی و آرامش دست یابی، از کنار او کوتاهی نکن و هرگز دست از او برندار.
هوش مصنوعی: کار تو در اینجا مانند سربازی است که با دقت و احتیاط رفتار میکند. با اینکه امکان کنترل او را نداری، اما میتوانی با دقت و زیرکی، او را مدیریت کنی و دست از تلاش برنداری.
هوش مصنوعی: یکی از مردان، با شجاعت و از عمق چاه، دو رشته طناب مشکی با خود به بالا میآورد.
هوش مصنوعی: این بیت میگوید که چه نیازی به زینت و آرایش یافته است، وقتی که دلی در خون و غم غوطهور است. به عبارتی به زیباییهای ظاهری تأکید ندارد و بیشتر بر روی درون و احساسات واقعی متمرکز است.
هوش مصنوعی: عاشقان تو به شدت در حال تلاش و کوشش هستند، حالا اگر تو در این میان کاری نمیکنی، دلیلش چیست؟ آیا غم نمیخوری وقتی میبینی سوار کارزاری را با کمر بسته به زحمت میرود؟
هوش مصنوعی: پیکان عشق تو در قلب من نشسته، اما تو به من اعتماد نداری و این حال را نمیفهمی.
هوش مصنوعی: عقل انسان مانند طوطیای است که برای رسیدن به لذت و شیرینی لبهای تو تلاش میکند و به شدت به آن سرگرم شده، مانند مگسی که با زاری و ناله به دور آن میچرخد.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند به راحتی به وصال تو برسد؛ همه باید زخمها و دردهای جدایی را تحمل کنند تا به تو نزدیک شوند.
هوش مصنوعی: شب گذشته از شراب لعل رنگی نوشیدم و هنوز طعم شیرین آن در دهانم هست.
هوش مصنوعی: از آرزوی موهای تو اکنون دیوانهوار بر نی سوار میشوم.
هوش مصنوعی: من همیشه در آرزوی دیدن روی تو هستم، مانند آینهای که به طور مداوم برای نشستن منتظر است و بر روی نخ احساسات معلق است.
هوش مصنوعی: وقتی که در آب، مهرهای از گل را جستجو میکنند، اگر دستم را از اشکهای سرازیر نکنم، چه باید کرد؟
هوش مصنوعی: اگر محبت و توجه بزرگان شامل حالم شود، میتوانم از مشکلات و غمهایم رها شوم.
هوش مصنوعی: سلطان شریعت در زمان برقراری قوانین و مقررات، قدرت خود را از آسمان و دست خداوند میگیرد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی با پنج چهره یا وضعیت مختلف در زندگی خود متجلی میشود و در عین حال به خاطر ویژگیهای خود و تاثیراتی که بر دیگران دارد، دچار دردسر و مشکلات میگردد. به عبارت دیگر، او با وجود اینکه میتواند به دیگران کمک کند، خود نیز از بار این مسئولیتها رنج میبرد.
هوش مصنوعی: او به همین دلیل نامش را بر روی یتیم گذاشته تا او را تحقیر کند و از او با بیاحترامی یاد کند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنا است که کسی که خود را به ظالمی وابسته کرده و در برابر او تسلیم شده، به زودی از او آسیب خواهد دید. او که در ابتدا گمان میکرد میتواند از قدرت ظالم بهرهمند شود، در واقع در دام او گرفتار شده و این وابستگی به ضرر او تمام میشود.
هوش مصنوعی: دست شریعت به توانمندی و عظمت او اشاره دارد و از دل او، برای کسب افتخار و بزرگی، تلاش میکند.
هوش مصنوعی: تو که با وقار و عظمت خود، حتی سنگ را تحت تأثیر قرار دادهای، از قدرت و شکوه تو چنان است که کوهها نیز احساس کوچکی میکنند و نمیتوانند از دایرهای که تو در آن قرار داری، فرار کنند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به دامان تو پناه آورد، تو او را از زمین بلند کرده و به اوج آسمان میرسانی، مانند اینکه از خاک برمیخیزد و به جاهای بلندتر میرسد.
هوش مصنوعی: اگر جان انسان به دست تقدیر و سرنوشت نیست، پس برای چه جای تو، ای بزرگوار، در این دنیا تعیین شده است؟
هوش مصنوعی: هر کسی که به تو بوسه بزند، دانا و صاحب علم میشود، همانطور که آستین و یقه زمین وقتی به خودشان تزیینی میدهند، زیبا و معتبر میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی خشم تو برانگیخته شود، مانند این است که درختی تحت فشار قرار میگیرد یا با خشونت به کوه ضربه میزند.
هوش مصنوعی: دست دشمن به خاطر نگهداری و خودداری محدود است، اما دست تو در این دوران پر از generosity و بخشش است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی به خاطر رفتارهای منفی و پنهانی دیگران، دایماً در عذاب و غم به سر میبرد، انگار که آن شخص به او آسیب زده و او را به دشمنی تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی که سر بر روی بالشت میگذاری، انگار که دست تو بر روی چرخ فلک تأثیر میگذارد و به احترام تو، این چرخ به جلو میآید. تو به این صورت، با تواضع و بندگی، راهی به سوی موفقیت و پیشرفت پیدا میکنی.
هوش مصنوعی: در جایی که تو هستی، قدرت دستت به گونهای است که دروازههای آسمان را به روی تو میگشاید. روز و شب به خاطر وجود تو آماده هستند و به تو احترام میگذارند.
هوش مصنوعی: اگر جلوه و شکوه تو موجب ترس و وحشت شود، مانند درخت سروی است که خود را از بند و زنجیر رها میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که به دلیل ناتوانی در تحمل بار رحمت و بخشش تو نمیدانیم چه کار کنیم، انگشتانمان به نشانه شگفتی و امید به تو دراز میشود.
هوش مصنوعی: کیست که در برابر بزرگواری تو قرار گیرد؟ تا زمانی که دست تو وجود دارد، هیچ کس نمیتواند با چنین خاکساری، مقابله کند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسانهای آزاد و نیکوکار زمان، قدرت دارند به دیگران کمک کنند و با کرامت و سخاوت خود به آنها یاری رسانند. آنها به خاطر دست generosity و فراخدلیشان میتوانند بر گردن دیگران تاثیر مثبت بگذارند.
هوش مصنوعی: اگر خورشید بر تو تابیده و تو به او نزدیک شوی، مانند زر و طلا زینت و قدرتی به دست میآوری. اما اگر به خاک و ذلت بیفتی، آن ارزشها از تو دور خواهند شد.
هوش مصنوعی: وقتی کوزه نتوانست بر روی گردن بیفتد، حسود از نگرانی بر سرش فریاد زد.
هوش مصنوعی: با دقت و مهارت خود، به اندازهای که دشمن تو را به چالش میکشد، میتوانی مانند درخت چنار قوی و استوار بایستی و از خود دفاع کنی.
هوش مصنوعی: دست دشمن تو به قدری گشاد و باز بود که او برای هر سوالی، دستش را در راه پاسخگویی دراز کرد.
هوش مصنوعی: در اثر وزش باد خزان، شاخسار درختان به زردی و زردی پوشانده شد، زیرا که برای تو، به خاطر باران و نعمتها، از درختان دلسوزانه دست بر میدارند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو جدا شود، مانند درخت چناری است که به جلو و عقب خم شده و از مقام خود کاسته است.
هوش مصنوعی: وقتی که برهنه و بیپرده به درگاه تو میآید، مانند کاجی که در موقعیتی خاص لباس میپوشد، هزاران دست به کمکش میآید تا زیبایی خود را نمایان کند.
هوش مصنوعی: به یادم آوردی که در دام فریب تو افتادهام، وگرنه از این کار و مسائلش دست کشیده بودم.
هوش مصنوعی: شعر من مانند دستی است که با دقت و فکر سر و سامان داده شده، اما به نظر میرسد که نتوانستهام از تواناییهای خود به خوبی استفاده کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر پذیرش بخشش بیپایانت، توجه کن که چگونه به دست آوردهام.
هوش مصنوعی: من شعری را به دست آوردهام که خودم با کوشش و زحمت به دست آوردهام، و این شعر به اندازه یک گوهر گرانبها ارزش دارد.
هوش مصنوعی: دختران جوان را ببین که مانند غنچهها بر صورتشان آثار شرم و خجالت به خاطر تو نقش بسته است.
هوش مصنوعی: من در باغ ستایش تو به اندازه هزار دست هستم که از دست تو در این سرزمین بهره بردهام.
هوش مصنوعی: پرندهای که در فصل پاییزش چنین نغمههایی دارد، خود چه حال و وضعی خواهد داشت وقتی که بهار نو بیاید و تازه شود.
هوش مصنوعی: این شعر را همچون نگارهای زیبا بر دستانم قرار دادم، زیرا همانند نقاشی در روزهای عید، دلنواز و زیبا به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: دشمن شتر دلت را به خاطر ما قربانی خواهد کرد و این نشاندهندهی کار دشوار و تلاشی است که در پیش داریم.
هوش مصنوعی: جاویدان زندگی کن، زیرا سرزمین ماندگارت در دامن قیامت به ثبات و استواری رسیده است.
هوش مصنوعی: دوستداران برای همیشه با وجود تو پیمان بستند و پس از آن برای این توافق، با هم دست دادند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پور سپاهدار خراسان، محمدست
فرخنده بخت و فرخ روی و مویدست
آزاد طبع و پاک نهاد و ممجدست
نیکو خصال و نیکخویست و موحدست
گرچرخ را در این حرکت هیچ مقصدست
از خدمت محمدبن نصر احمدست
فرزانه ای که بابت گاهست وبالشست
آزادهای که درخور صدرست ومسندست
با بذل دست بخشش او ابر مدخلست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.