کیم من داغداری از زمانه
بهر داغی خدنگ را نشانه
ز گمنامی بشهر خود غریبی
شکسته خاطری محنت نصیبی
هدف وارم همیشه رو گشاده
به پیش تیر تقدیر ایستاده
ز رفعت بی نصیبم دارد ایام
عجب نبود اگر افتادم از بام
زاوج بام تا منزلگه خاک
متاعی خوش نکرد این جان غمناک
عجب راهی که بیش از ده قدم نیست
درو از خوف و محنت هیچ کم نیست
کسیرا کاینچنین راهی بپیش است
خطر در منزلش از راه بیش است
کنون سامان دردم بیشتر شد
شکست دست سود این سفر شد
سپهر از بهر آن دستم شکسته
که نگشایم گره از کار بسته
فلک کس را مسلم کی رها کرد
شکسته بسته ای در کار ما کرد
کسی از دست او سالم نجسته است
فلک دست همه بر تخته بسته است
از آن بر گردنم بسته است ایندست
که اندر گردنم ناموس در دست
کسی کو خدمت محنت پسندد
چنین باید به سینه دست بندد
شکست دست می باید زدل بیش
اگر دستی نهد کس بر دل ریش
بجای پا کلیم از شوق دیدار
بسر می رفت تا منزلگه یار
از آن بنهاد چرخ مردم آزار
بگردن کندش از دست ورم دار
بچشم دهر بودم خار پیوست
کنونم برندارد چون بیکدست
بجرم اینکه دایم می پرستم
بگردن چون سبو بسته است دستم
فلک زد گشت چون غم را خزینه
زدستم قفل بر صندوق سینه
زتاب درد بی قوت چنانست
که گر نبضم بجنبد بشکند دست
تحرک پا کشیده است از میانه
شده انگشتها انگشت شانه
چه پرسی حال انگشتان افکار
بیک بستر فتاده پنج بیمار
چو باده سوی لب آید همیشه
ز دست دیگری مانند شیشه
بکف شد کار گیرائی چنان تنگ
که نتواند گرفتن از حنا رنگ
امیدم از گرفتن خوش بریده است
کسی شاعر بدین همت ندیده است
مرا سامان محنت هیچ کم نیست
بکف از باد دستی جز ورم نیست
زصدمه ساعدم نرم آنچنانست
که او مغز آستینم استخوانست
بیکسو می رود از دوش بازو
که او مغز آستینم استخوانست
بیکسو می رود از دوش بازو
باین شاهین نمی استد ترازو
گرفت از بار درد انگشتها خم
شد از تأثیر صحبت همچو خاتم
بود خم گشته دست درد پرور
بروی سینه همچون حلقه بر در
همیشه بسته است این دست افکار
بمهد سینه همچون طفل بیمار
ز تاب درد می غلطم بهر سو
که خواهد مهد جنبان طفل بدخو
مرا درد آنچنان بیتاب دارد
که بختم آرزوی خواب دارد
بنوعی داردم ایندست دلگیر
که هر انگشت بر من می زند تیر
تو گوئی پنجه ام دست چنارست
که از موج نسیمی بیقرارست
زدست دیگری نالد همه کس
زدست خویش می نالم من و بس
بسان نامه سرتاپا شکستم
شکسته چند جا چون قرعه دستم
دو دستم قرعه آمد تخته سینه
بعلم رمل هستم بی قرینه
پی این فال دائم قرعه انداز
که آید کی درستی از سفر باز
نماندم هیچ عضوی ناشکسته
چو شمشیرم سراپا تخته بسته
بهر شهری که ظلم از حد رود بیش
کسان بیرون روند از خانه خویش
بملک پیکرم از جور گردون
ز جای خود شده هر بند بیرون
فتاده ساعد و بازوی افکار
بروی صفحه سینه چو پرگار
خط زخم بتان مسطر همی خواست
باین پرگار مسطر می کنم راست
بتنگ آمد دلم از درد بازو
کنم پهلو تهی زین یار بدخو
بنوعی گشته ام از درد بیتاب
که دارم رشک بر آرام سیماب
کند چون ناخن آهنگ درازی
من آیم در مقام چاره سازی
که ترسم بسکه ضعفم گشته افزون
کشد دست مرا از شانه بیرون
شکست خاطرم خود بود ظاهر
شکسته خاطرم اکنون چو خاطر
نه بینی در میان این خلایق
چو من یک ظاهر و باطن موافق
همین چرخم نه دست بسته داد است
زبان طعن خلقی هم گشاد است
زهر کس چشم پرسش بیش دارم
جگر از طعنه او ریش دارم
زهر کس بود امید مومیائی
ازو دیدم شکست دل فزائی
برای جان شمع این شعله بس نیست
دگر این سرزنش هر لحظه از چیست
بر اطراف من خاطر شکسته
همیشه مهربان یاران نشسته
کشیده بر من رنجور دلگیر
زبان اعتراضی همچو شمشیر
باین حرفم یکی دل می خراشد
چرا باید کسی در بام باشد
یکی گوید چو پایت رفت ازجا
زره بایست برگردی ببالا
دگر گوید چو ظاهر شد فتادن
میان راه بایست ایستادن
چه می گوید ببین آن یار دلسوز
نبایستی فتادن تا شود روز
شب تاریک و راه بام بس دور
از آن گردیده ای زینگونه رنجور
یکی گوید ره نارفته رفتن
بلد بایست همره بر گرفتن
باین محنت مرا از خلق پیوست
سخن باید شنیدن جمله زین دست
از آنها آنکه بهتر می سراید
زبان در طعن مستی می گشاید
زهی غافل ز بازیهای ایام
نمی افتد مگر هشیار از بام
نمی داند چو آمد وعده کار
تو خواهی مست باش و خواه هشیار
چه جاری گشت تقدیر الهی
بلا نازل شود خواهی نخواهی
چه شد تقدیر کس می افتد از بام
اگر گیرد درون چاه آرام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعری غمگین و دردمند است که به توصیف دردها و رنجهای زندگی خود میپردازد. او از غم و اندوه داغهای خود میگوید و به احساس غربت و گمنامی در میان مردم اشاره میکند. شاعر با تشبیهاتی از قبیل تیر تقدیر و شکنندگی دست و دل، به دردهای روحی و جسمی خود میپردازد. او احساس میکند که بلا و مصیبت همواره بر او سایه افکنده و هیچکس از دست تقدیر در امان نیست. در میانهی این غم و اندوه، شاعر به سختیهای زندگیاش اشاره میکند و نشان میدهد که علیرغم رنجها، همچنان به زندگی ادامه میدهد. او از ناتوانی خود در برابر دردها شکایت میکند و حس میکند که دستانش به علت غم و درد در بند است. در نهایت، شاعر به عدم ثبات و ماجراهای زندگی اشاره میکند و میگوید که انسانها حتی در مسیری پر از مشکلات و چالشها، باید هشیار و آگاه باشند.
هوش مصنوعی: من داغدیدهای هستم که به خاطر اندوههایم، تیر بلایای زمانه به نشان میآید.
هوش مصنوعی: از ناشناخته بودن در شهر خود، غریبی را تجربه کردهام که خاطر مرا به خاطر درد و رنجی که کشیدهام میشکند.
هوش مصنوعی: همیشه با نگاهی مثبت و آماده به استقبال چالشهای زندگی هستم و در برابر سرنوشتی که برایم تعیین شده، با اعتماد به نفس ایستادهام.
هوش مصنوعی: من از مقام و اعتبار بالایی بهرهمند نیستم، بنابراین جای تعجب نیست اگر از ارتفاع خود به پایین بیفتم.
هوش مصنوعی: زندگی تا رسیدن به پایان راه، چیز خاصی برای این روح غمگین فراهم نیاورده است.
هوش مصنوعی: عجب مسیری که حتی ده قدم هم طولانی نیست، اما در آن از ترس و زحمت خبری نیست.
هوش مصنوعی: کسی که چنین راهی را در پیش دارد، در منزلش بیشتر از خطرهای دیگر تهدید وجود دارد.
هوش مصنوعی: اکنون درد من بیشتر شده و این سفر به نفع من نبود که فقط دستم را شکست.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر اینکه دستم شکسته است، نمیخواهد گرهی را که در کارم وجود دارد، باز کنم.
هوش مصنوعی: سیاره یا سرنوشت هیچکس را بهطور مسلم رها نکرده است. آنچه در مورد ما انجام میدهد، فقط در حالتی نامناسب و دشوار است.
هوش مصنوعی: هیچکس از آسیبهای او در امان نبوده است و سرنوشت هر کس دستش از همه چیز کوتاه است.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که آن چیزی که بر گردن من آویخته شده، به نوعی نماد ارزش و اعتبار من است و این موضوع به تصویر شرافت و حرمت من دلالت دارد. به عبارتی دیگر، آنچه که بر دوش من قرار دارد، نشاندهنده مسئولیت و تعهداتی است که به من محول شده است.
هوش مصنوعی: کسی که خواهان تحمل سختیها و مشکلات باشد، باید به دل خود تسلط داشته باشد و از درون قوی باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بر دل مجروح من دست نگذارد، من باید شکست را از دل خود دور کنم.
هوش مصنوعی: به جای اینکه پا بگذارم، به خاطر شوق دیدار محبوب، با سر و دل مشغول به رفتن به سمت خانه یار بودم.
هوش مصنوعی: از آن زمان که دست تقدیر به مردم سختی و رنج میدهد، خداوند میتواند بر گردن آنها بگذارند تا از عذاب رهایی یابند.
هوش مصنوعی: در زندگی، مانند خار و مشکلی که به ما چسبیده، همیشه با سختیها و دردسرها مواجه بودهام، اما اکنون به حالتی رسیدهام که دیگر نمیتوانم آنها را تحمل کنم یا از خود دور کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه همیشه معشوقم را عبادت میکنم، همچون سبویی که در دستم بدوش بسته شده است، در محدودیت و اسیری قرار دارم.
هوش مصنوعی: سرنوشت به گونهای عمل کرد که غم و اندوه در دلم جمع شده و قفل بر دل من زده است.
هوش مصنوعی: درد و رنجی که به انسان فشار میآورد، به حدی است که اگر نبضش حرکت کند، ممکن است دستش بشکند.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به انعطاف و تحرک دستها و انگشتان اشاره دارد. به تصویر کشیدن حالتی است که انگشتان به سمت شانهها کشیده و فعال شدهاند، نشاندهندهی قدرت و انرژی در حرکت است. این تصویر میتواند به قدرت و استعداد در انجام کارها و یا بیان احساسات و تفکرات مربوط باشد.
هوش مصنوعی: حالت انگشتان افکار را که در بستر خاموشی افتادهاند، به من بگو، پنج بیمار چه وضعیتی دارند.
هوش مصنوعی: وقتی که شراب به لب میرسد، همیشه به دست دیگری است، مانند شیشهای که محتویاتش در آن قرار دارد.
هوش مصنوعی: کار به جایی رسیده که چنان تنگ شده است که دیگر نمیتوان از حنا رنگی گرفت.
هوش مصنوعی: امیدم به ناامیدی تبدیل شده است، زیرا هیچ شاعری با این عزم و اراده دیده نشده است.
هوش مصنوعی: بهرهای از مشکلات من کم نیست، اما در دست من فقط وزش باد و ناامیدی وجود دارد.
هوش مصنوعی: از آسیب و ضربهای که به من میرسد، به قدری نرم هستم که او مثل استخوانی در آستین من است.
هوش مصنوعی: دست من از دوش دیگر رها میشود، زیرا او بخش اصلی و مهم وجود من است.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن حالتی از تعادل یا عدم تعادل است. شخصی اشاره دارد که از بار یا بارهایی که بر دوش او است، خلاص میشود و به سمت چیزی دیگر میرود که یا خیلی سنگین است یا ارزش زیادی دارد. در اینجا، شاهینی که به ترازوی او نزدیک میشود، نماد چیزی ارزشمند یا سنگین است که او باید آن را مدیریت کند. به طور کلی، مفهوم این بیت به تغییر و انتخابهای زندگی و چالشهایی که با آن روبهرو میشویم، اشاره دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر درد، انگشتانش خم شدند و تحت تأثیر صحبتها، مانند انگشتری که به دست میرود، شکل گرفت.
هوش مصنوعی: دست درد و رنج، به شکل حلقهای بر سینه قرار گرفته است و به ما میگوید که این درد و رنج همچون حلقهای دائمی و غیرقابل گسست بر زندگی ما اثر گذاشته است.
هوش مصنوعی: این ذهن همیشه در قید و بند است و مانند یک کودک بیمار، نمیتواند آزادانه فکر کند.
هوش مصنوعی: از شدت درد و رنج به هر سمتی غلت میزنم، مانند نوزادی که در گهوارهاش به طور نازنین میچرخد، اما خشم و بددلی دارد.
هوش مصنوعی: درد من به حدی عمیق است که حتی سرنوشت من آرزو دارد به خواب برود و از این حالت بیقراری رهایی یابد.
هوش مصنوعی: شکایت دارم که در این شرایط بد، هر شخصی به نوعی به من آسیب میزند و قلبم را مینوازد.
هوش مصنوعی: انگار دست من مانند شاخهی درخت چنار است که به خاطر وزش نسیمی احساس بیتابی و نا آرامی میکند.
هوش مصنوعی: همه افراد از دست دیگران گلایه میکنند، اما من تنها از دست خودم شکایت دارم.
هوش مصنوعی: مانند نامهای که در تمامی قسمتهایش پاره شده، من نیز در چندین جا شکستهام، مانند قرعههایی که در دستم است.
هوش مصنوعی: دستهایم به گونهای به هم درگیر شدهاند که نشاندهندهٔ سرنوشتم هستند. من در علم طالعبینی و پیشگویی تخصص دارم و همواره بیدلیلی و بینظمی را در زندگیام احساس میکنم.
هوش مصنوعی: به طور مداوم شانس را امتحان کن تا ببینی چه زمانی نتیجه درست و درستی از سفر به دست میآید.
هوش مصنوعی: من هیچ عضوی از بدنم سالم نمانده است، مثل شمشیری که تمامش چوبی و خراب شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که ظلم و ستم در شهری به حدی برسد که دیگر تحملش ممکن نباشد، افراد زیادی از آنجا فرار کرده و از خانههایشان خارج میشوند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به وضعیت ناگوار خود اشاره میکند. او از ظلم و فشارهایی که به او تحمیل شده، صحبت میکند و میگوید که این مشکلات باعث شدهاند تا از حالت اولیه و طبیعی خود خارج شود و خود را از زنجیرها و بندهایی که او را محدود کردهاند، رها کند. به نوعی، او به آزادی و رهایی از سختیها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که دستی که به فکر و اندیشه مشغول است، به گونهای بر روی سینه نشسته و حرکتی دایرهای و دورانی ایجاد میکند. این تصویر نشاندهنده تلاش و کوشش در جستجوی دانش و حقیقت است.
هوش مصنوعی: زخمی که بر تن معشوقان وجود دارد، باعث شده است که این خط، به عنوان نشانهای باعث دقت و نظم در زندگیام بگردد و من با دقت و هوشیاری آن را به شکل صحیحی در آورم.
هوش مصنوعی: دل من از درد و رنج به شدت ناراحت شده و دیگر نمیتوانم تحمل کنم. تصمیم گرفتهام که از این یار بدخلق و ناخوشایند فاصله بگیرم و کنار بکشم.
هوش مصنوعی: به نوعی از درد و ناراحتی بیتاب شدهام و به همین دلیل به آرامش کسی که مانند جیوه روان و متغیر است، حسادت میکنم.
هوش مصنوعی: اگر ناخن به طول بلند شود، من نیز در جستجوی راهحل میآیم.
هوش مصنوعی: میترسم که به قدری ضعیف شدهام که نتوانم بار سنگینی را تحمل کنم و ممکن است که دستم از دوش من بیفتد.
هوش مصنوعی: خودم باعث ناراحتی و دلشکستگیام شدم. حالا که به این وضعیت رسیدهام، درک میکنم که مانند یک دل شکستهام.
هوش مصنوعی: در میان این مردم، کسی را نمیبینی که ظاهر و باطنش مانند من یکسان باشد.
هوش مصنوعی: این سخن بیانگر این است که سرنوشت و شب و روز به طور طبیعی در حال چرخشاند و هیچ کس نمیتواند در برابر آن مقاومت کند. در عین حال، این چرخه زمانی ممکن است برخی از افراد را به سخنوری و اظهار نظر نقدآمیز وادارد. در واقع، هر چند که ما با مشقتهای زندگی روبهرو هستیم، اما برخی افراد به راحتی درباره دیگران قضاوت میکنند.
هوش مصنوعی: من از هر کسی که زیاد سؤال میکند، دلخون و آزردهام و از حرفهای کنایهآمیز او به شدت ناراحتم.
هوش مصنوعی: هر کس را که امید داشتم به من کمک کند و به من روحیه بدهد، با دیدن او متوجه شدم که دل من بیشتر شکسته شده است.
هوش مصنوعی: برای روشن نگهداشتن جان مانند یک شمع، این شعله کافی نیست. دیگر اینکه این سرزنشهای مداوم از چه چیزی ناشی میشود؟
هوش مصنوعی: همیشه دوستان مهربان در کنار من هستند و خاطر broken من را در بر گرفتهاند.
هوش مصنوعی: زبان انتقادی و اعتراضی من، مانند شمشیری تند و برنده، بر دل خسته و رنجور من فرود میآید.
هوش مصنوعی: به خاطر این حرفم، یک دل را میآزارد. چرا باید کسی در بالای بام باشد؟
هوش مصنوعی: اگر پای تو از جای خودش برود، باید زرهات را بپوشی و برگردی تا از بالا بیایی.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که وقتی مشکلات و چالشها نمایان میشود، فرد باید درنگ کند و به فکر چارهجویی باشد. به عبارت دیگر، در مواجهه با سختیها و دشواریها، ایستادن و فکر کردن به راههای مختلف بسیار مهم است.
هوش مصنوعی: نگاه کن، آن یار مهربان چه میگوید؛ نباید به زمین بیفتی تا روز روشن شود.
هوش مصنوعی: شب تاریک و مسیر به بالای بام خیلی دور است، تو به این صورت رنجور و خسته شدهای.
هوش مصنوعی: کسی میگوید که برای رفتن به راهی که نرفتهای، باید همراه کسی بروی که آن مسیر را میشناسد.
هوش مصنوعی: به خاطر این مشکلات، دیگر نمیتوانم به صحبتهای مردم اهمیت دهم. باید به حرفهای همگان گوش دهم و از این امور دوری کنم.
هوش مصنوعی: کسانی که در سرودن بهتر هستند، در حالت مستی به نقد و انتقاد زبان باز میکنند.
هوش مصنوعی: تنها کسانی که هشیار و هوشیار هستند میتوانند از تلهها و فریبهای زمانه دوری کنند، زیرا دیگران به راحتی در دام این بازیها گرفتار میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی وعدهای از جانب تو به وقوع میپیوندد، دیگر مهم نیست که در چه حالتی باشی، چه در مستی و چه در هوشیاری.
هوش مصنوعی: سرنوشت الهی به مانند رودی جاری است؛ بلا و سختی ناگزیر است و در هر صورت بر سر آدمی نازل میشود، خواه او بخواهد یا نه.
هوش مصنوعی: تقدیر انسانها چگونه تغییر میکند، زمان و مکان او را تحت تاثیر قرار میدهد. شاید کسی که در اوج قرار دارد، ناگهان با یک حادثه به زمین بیفتد و به جایی بیفتد که باعث آرامش او شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.