در دامن کوه عیش احباب
کامل آمد چو می به مهتاب
برگ عشرت ببر چو گلبن
پا در گل و گل بسر چو گلبن
بگذشته گل از گل سر جمع
ماننده دود بر سر شمع
چون خامه سه دستگیر باید
تا از گل تیره پا بر آید
باران بخت سیاه را شست
آلودگی گناه را شست
شب ابر چو گرید از سر سوز
در کار بود چو شمع تا روز
چون ریزد اشک صبحگاهی
از چهره شب برد سیاهی
هم خیمه حباب وار در آب
ما چون موجیم جمله در تاب
در خیمه تر خزیده در هم
گوئی بگلی نشسته شبنم
ما را که خلاب زیر پهلوست
چون خاتم خواب سر به زانوست
چون خیمه کند چکیدن آئین
بگریزم ازو بخانه زین
با کاغذ طبع نازک ما
باران خصمی است بی محابا
گرید بر ما سحاب هر دم
خود کشته و خود گرفته ماتم
ابر از نظرم ز بس فتاده است
گویم که گهر حرامزاده است
طفل بد خوی ابر گریان
بر ما کردست دهر زندان
روزی باشد بماتم او
خود را بینم گشاده گیسو
داریم سه خوردنی فراوان
غصه، سرما و آب باران
زین ره کامد کدورت انگیز
هر اشهبی از گل است شبدیز
در بحر گل از گرانی تن
شد کشتی فیل لنگر افکن
فیلان در گل به جا نسپاری
گنبد به مزارشان عماری
اسب و فیل و پیاده با هم
غلطیده و آمده فراهم
افتاده به تنگنای در رنج
چون کیسه و مهره های شطرنج
اسب تازی ز گل نشستن
رفتار وزغ کند ز جستن
هر پالکئی که بد منقش
گردید ز گل چو ناو گل کش
هر گل که بخاک داشت پیوند
بسرشت بگل بسان گلقند
باران از بسکه شد مکرر
در چشم صدف گلست گوهر
از گل شخص ار بفرض رسته
درمانده به آب و پل شکسته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.