آن صید پیشه فکر مدارا نکرده است
گر سربریده رشته ز پا وانکرده است
امروز در بهشتی اگر بی تعلقی
هرگز کریم وعده بفردا نکرده است
از روزگار خاک گل و آدمست و بس
خاکی که عشق او به سر ما نکرده است
تا راه برده است خرابی بخانه ام
یک سیل رو بجانب دریا نکرده است
زاهد که برنداشته دست از عصای شید
دارد گمان که تکیه بدنیا نکرده است
عقل این ملایمت که برین سرکشان کند
در هیچ دور پنبه به مینا نکرده است
عقل این ملایمت که برین سرکشان کند
در هیچ دور پنبه به مینا نکرده است
بی برگی نهال محبت به بین که دل
از نخل آه سایه تمنا نکرده است
سالک اگر بکوی تعلق در آمده
چون تیر خانه ساخته و جا نکرده است
دل برده از کلیم و بود زلف او برو
دزدیکه شحنه او را پیدا نکرده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.