گنجور

 
جویای تبریزی

چشم بد دور آفتاب می نماید بر زمین

هر کجا نقش کف پای تو افتد بر زمین

تا به کی تن پروری سازی شعار خود، که گرد

هر قدر گردد آخر نشیند بر زمین

از عروج طالعت ای مدعی بر خود مبال

هر که از بالاتر افتد می خورد بد بر زمین

رنگ رخسارش هوا گیرد شبی گر در خمار

صبح از شبنم گلاب ناب پاشد بر زمین

عشقبازت را برد صحرا به صحرا جذب عشق

هر قدر پا گرد باد آسا بمالد بر زمین

گشته جویا ابر تا آبستن احسان بحر

آبرو پیوسته از باران بریزد بر زمین