رخی زآتش می رشک ایمن ست ترا
چراغ بزم ز روی تو روشن است ترا
به پیچ و تاب اگر تن دهی چو جوهر تیغ
همیشه پشت به دیوار آهن است ترا
به زور پستی فطرت فتاده ای به زمین
فراز عرش وگرنه نشیمن است ترا
تهی ز خویش شدی گرچو کسوت فانوس
فروغ شمع غباری به دامن است ترا
ز ما و من بگذر تا زمن شوی جویا
ز من نه ای تو اگر کار با من است ترا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.