بسکه جا کرده است مهرت در سراپای تنم
ریشه نخل محبت گشته رگهای تنم
عمرها شد در لباس نیستی آسوده ام
کی بدام پیرهن افتاده عنقای تنم
ای فدایت جان من دور از بهار جلوه ات
خشک شد مانند گل خون در سراپای تنم
بوده ام در هر لباسی چند روزی، عاقبت
جامهٔ عریانی آمد راست بالای تنم
سوختم جویا ز هجرش تا سحر مانند شمع
عاقبت بگداخت در عشقش سراپای تنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حس عمیق عشق و محبت صحبت میکند. او بیان میکند که عشق در وجودش ریشه دوانده و او را به نوعی اسیر کرده است. احساس میکند که در طول زندگی به دور از محبوبش، مثل گلی خشکیده شده و در نهایت او به حالت عریان و بیپناهی رسیده است. اشعار نشان میدهد که عشق او آنقدر شدید بوده که حتی مانند شمع در جستجوی محبوبش سوخته است.
هوش مصنوعی: چنان محبتت در تمام وجودم نفوذ کرده است که انگار رگهای بدنم به ریشه نخل محبت تبدیل شدهاند.
هوش مصنوعی: مدت زیادی در حالت عدم وجود به سر بردم و زندگی راحتی داشتم، اما حالا که در این جسم قرار گرفتهام، احساس میکنم به دام افتادهام.
هوش مصنوعی: جان من فدای تو، در غیاب زیباییات، مانند گلی که در فصل بهار پژمرده شدهاست، وجودم از درد و غم خشکیده گشته است.
هوش مصنوعی: مدتی در لباسهای مختلف و گوناگون زندگی کردهام، اما در نهایت به مرحلهای رسیدم که برهنه و بدون پوشش به خودم نگاه میکنم.
هوش مصنوعی: من در پی عشق او از غم جدایی تا سپیده دم سوزاندم، مانند شمع که در نهایت در عشق او ذوب شد و تمام وجودم را تحت تاثیر قرار داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.