گنجور

 
جویای تبریزی

هر که بگشاید زبان نطق بیجا پیش خلق

همچو راز می پرستان است رسوا پیش خلق

نخوت ارباب همت بدتر از دون همتی است

سر فرود آرم گه ریزش چو مینا پیش خلق

با وجود بیوفایی دوست می دارم ترا

سخت پیش من عزیزی همچو دنیا پیش خلق

اهل همت را بود مردن ز فرط احتیاج

بهتر از بردن پی روزی تقاضا پیش خلق

خامشی بگزین که جویا اهل دل را می کند

لب گشودن همچو بوی غنچه رسوا پیش خلق