چو آفتاب جمال تو آشکاره شود
چراغ لعل به فانوس سنگ خاره شود
نشان آبله افزود حسن روی ترا
یکی هزار شود ماه چون ستاره شود
عنان حزم مبادا زکف دهد که دلت
میانه رو چو بود بحر بیکناره شود
زغنچهٔ گل صد برگ می رباید گوی
به دست جور تو جیبی که پاره پاره شود
ز روی گرم تو آتش پرست گردد شیخ
زچشم مست تو زاهد شرابخواه شود
بیا که خوردهٔ جان در تن فسرده مرا
ز دیدن تو به صد شوخی شراره شود
خدنگ آن مژه جویا ز خاره می گذرد
مباد مستی چشم چنین گدازه شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.