لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
جویای تبریزی

ز چشمم جز سرشک لعل‌گون بیرون نمی‌آید

بلی هرگز در از دریای خون بیرون نمی‌آید

نمک‌ها بر جراحت زد تن درد آشنایم را

دلم از خجلت شور جنون بیرون نمی‌آید

دلم را هرقدر خواهی به سنگ امتحان بشکن

صدا زین ساغر لبریز خون بیرون نمی‌آید

نباشد شکوه‌ای صاحب هنر را بر زبان جویا

که هرگز از رگ یاقوت خون بیرون نمی‌آید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
اسیر شهرستانی

شبی کز دیده سیل لاله گون بیرون نمی آید

دلم از خجلت بخت زبون بیرون نمی آید

کجا تاب نوازشهای عشق گرمخو دارد

دلی کز عهده شکر جنون بیرون نمی آید

نجوشید از دلم خون تا نرفت از یاد بیدادش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه