گنجور

 
جویای تبریزی

دل از بس سوی رخسار تو باشد

نگاهم بوی رخسار تو باشد

چو داغ لاله خال عنبرینت

گل خودروی رخسار تو باشد

پری بلبل صفت گردد به گردش

چو با گل بوی رخسار تو باشد

از آنرو غنچه گردیده است لعلت

که در قابوی رخسار تو باشد

صفای برگ گل را اعتباری

به چشم از روی رخسار تو باشد

جفایی کز خطت بر دل رسیده

هم از پهلوی رخسار تو باشد

اگر در کعبه ور در دیر جویاست

نگاهش سوی رخسار تو باشد