گنجور

 
جویای تبریزی

عاشق از بیداد دل آزار بی حد می کشد

هر چه هر کس می کشد از پهلوی خود می کشد

تا به آسانی تواند عقده دل را گشود

همچو ناخن استخوان پهلویم قد می کشد

بد بگو ناصح مرا وز خوب و زشت او مگو

دل به آن رخسار اگر نیک است اگر بد می کشد

خط او نام خدا بسیار رنگین جلوه است

خون به خود این سبزه جای آب از آن خد می کشد

کافرم جویاگر انگشتی ز انگشتر بدید

هر قدر تنگی دل از چرخ زبرجد می کشد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode