تا لبم همزبان خاموشی است
سخنم ترجمان خاموشی است
نگه عجز بی زبانانت
ترجمان زبان خاموشی است
مأمنی در جهان اگر باشد
کنج دارالامان خاموشی است
جنس آسایشی نمی باشد
ور بود در دکان خاموشی است
خوش عقیقی است لعل کم حرفش
که به زیر زبان خاموشی است
از لب کم سخن ترا امشب
چه نمکها به خوان خاموشی است
حرف و صوتش نیارد از جا برد
گوش دل بر بیان خاموشی است
گره ابروی حیا جویا
مهر درج دهان خاموشی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.