گنجور

 
جویای تبریزی

مهی که مهر رخش در ضمیر ما گرم است

به التفات کرم سرد و با جفا گرم است

زتاب آه جگر خستگان او خورشید

سربرهنه به سر می برد هوا گرم است

به دستیاری عشق تو چون فتیلهٔ داغ

به هر کجا که نشینیم جای ما گرم است